دست مرا بگیرکه باغ نگاه توچندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربودمن جاودانمکه پرستوی بوسهاتبر روی من دری ز بهشت خدا گشوداما چه میکنیدلی راکه در بهشت خدا همغریب بود...