عمل خیر جوان و طول عمرش

عمل خیر جوان و طول عمرش

زن و شوهرمتدّین? و باصفایی به یکی ازپیامبران? خدا به نام یهودا مراجعه کردند و گفتند : ما از زمان ازدواج اشتیاق به داشتن اولاد در قلبمان موج می زد ولی تاکنون که سال هاست از ازدواج ما گذشته از نعمت اولاد بی بهره مانده ایم ، از شما درخواست دعا وشفاعت? نزد حق داریم تا اگر مصلحت باشد فرزندی به ما عطا شود .
خطاب رسید : به هر دو بگو من حاضرم پسری به آنان عنایت کنم ولی شب عروسی او شب مرگ اوست ، اگر می خواهند به آنان عطا نمایم !

وقتی پدر و مادر چنین خبری را شنیدند با یکدیگر مشورت کردند و نهایتاً گفتند : قبول کنیم شاید ما پیش از او بمیریم و حادثه تلخ مرگ او را نبینیم .

فرزند به آنان عنایت شد . بیست و چند سال زحمت تربیت او را به دوش جان و دل کشیدند ، روزی به پدر و مادر گفت : جهت مصون ماندن از گناه نیازمند به ازدواجم . دختریآراسته?. را از خانواده ای معتبر نامزد او کردند . شوهر به همسرش گفت : داستان عجیبی است از یک طرف باید برای داماد لباس دامادی آماده کرد و از طرف دیگر کفن ، از جهتی باید شربت و شیرینی مهیا نمود و از جهتی دیگر سدر و کافور

در هر صورت مجلس عروسی آماده شد . داماد و عروس را دست به دست دادند ، مهمانان و پدر و مادر نیمه شب به خانه های خود بازگشتند . پدر و مادر در انتظار حادثه نشستند ولی از خانه داماد خبری نیامد .

هر دو به سوی خانه داماد رفتند تا جنازه او را از عروس تحویل بگیرند . هنگامی که در زدند فرزندشان با کمال سلامت در را بازکرد? ، چیزی نگفتند و به خانه خود باز گشتند .

مدتی گذشت ، خبری از مرگ جوان نشد .

نزد یهودای پیامبر آمدند و سبب پرسیدند ، یهودا گفت : من از راز مطلب آگاهی ندارم ، باید از حضرت حق بپرسم اگر راز مطلب گفته شود به شما خبر دهم .

یهودا از حضرت حق سبب پرسید ، خطاب رسید شب عروسی هنگامی که خلوت شد و داماد و عروس برای غذا خوردن کنار هم نشستند ، صدای ناله ای از بیرون شنیدند که صاحب ناله می گفت تهیدستم ، دستم دچار بیماری فلج شده ، امشب گرسنه مانده ام و چیزی برای خوردن نصیبم نشده است . ای یهودا ! داماد با شوق فراوان ظرف غذای خود را نزد آن تهیدست آورد و گفت : هرچه می خواهی بخور . تهیدست وقتی سیر شد سر به دیوار خانه گذاشت و گفت :

خدایا ! من که عوضی ندارم به این جوان سخی مسلک و کریم دهم ، تو به عوض این محبتی که در حق من کرد به عمرش بیفزا . من که صاحب دفتر محو و اثباتم ، مرگ جوان را در آن شب از دفتر محو و حوادث تعلیقی محو کردم و هشتاد سال دیگر برای او ثبت نمودم .

آیت الله حسین انصاریان
دیدگاه ها (۶)

خدایاتوراسپاس هرچه دارم ازتوستتوراآرزودارمجزخودت برای خودوعز...

ولادت حضرت فاطمه (س)و روز مادر مبارک

دلم شکستهدلم را نمی خری آقا؟مرابه صحن بهشتت نمیبری آقا؟اگرچه...

نماز تــــــــــوبه بخوانید : دو نماز دو رکعتی بخوانید (مانن...

من راوی گذشته های دورم....جهان رنگ عوض کرده و پنجره ها باز ش...

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط