من راوی گذشته های دورم

من راوی گذشته های دورم....

جهان رنگ عوض کرده و پنجره ها باز شده اند.لباس ها تغییر کرده اند
و نام ها و آرزوها ...

پس چرا هر بار قرار است که از مادر بگوییم، باز از قورمه سبزی و دمپختک و سازگاری و رنج و بغض میگوییم؟...

مادرهای خیلی از ما، همین سناریو را قبول کردند و تمام شدند اما چرا باید این را بهترین سناریو دانست و مادرانی که به لاک ناخن و بوتاکس فکر نمی کردند و از بام تا شام به فکر زاد و توش خانه بودند و هی قربان صدقه ی دردانه ها می رفتند را بهترین بدانیم؟

مادرانی که خیلی زود به سرزمین مادربزرگی سفر می کردند و این بار غرق در سرویس دهی به نوه و عروس و داماد می شدند و دچار دست و پا درد و دم کرده ی گل گاو زبان..

می شود سناریوهای بهتری نوشت.
باورهای مشترک تازه تری خلق کرد.

مادر امروز یا شاغل است یا سهمی در امور بیرون از خانه دارد.

درس خوانده است.از آنچه در دنیا می گذرد با خبرتر است.به خودش می رسد و بجای شنبلیله و پیاز داغ بوی عطر می دهد.
ماتیک می زند و بوتاکس می کند.گاهی به هر دلیل سرپرست خانوار است.‌..

مادر امروز را می شود طور دیگری دوست داشت.
برای جلو رفتن باید باور مشترک و قصه ی تازه تری خلق کرد.❤️

بفرست برای مادرت❤️
بسلامتی همه ی مادرا🫂


#مادر
#پدر
#خاطرات_خانه_پدری
دیدگاه ها (۲)

بفرست برا اونی که چایی به جونش وصله 😅😂برا چایی خورای اعظم 🥰😇

@setare_404«دو رودِ جاری از یک چشمه‌ی کهن: لر و کورد! 💧💧آنجا...

✨یه وقتایی، اون‌چیزی که با بی‌تابی دنبالش می‌گردی،همین‌جاست،...

جوری ک من برم تو قلب یکی دیگه بیرون بیا نیستم😅😅😅

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط