پارت

پارت۶
بعد از چند بوق برادرش جواب داد و صدای مهربون برادرش توی گوشش پیچید
جیمین:چطوری خوشگل داداش
ماکیا:خوبم اوپا کی میای کره
جیمین:قربونت برم من اینجا کار دارم
ماکیا:من دلم برات تنگ شده
جیمین:قربون دلت برم نگران نباش اتفاقا قراره بیام ولی شاید یکم طول بکشه ولی کارام که تموم شد میام کره و همیشه پیشت میمونم
ماکیا:واقعا خوبههه
جیمین:بابا اذیتت میکنه
ماکیا:اهوم
جیمین:فردا که خونه جئون ها دعوتین تو نمیری باشه
ماکیا:اوپا تو دیگه چرا خب اخه چرا نمیتونم برم
جیمین:ماکیا گوش کن باشه
ماکیا:باشه
جیمین:افرین دختر خوب خب من برم به کارام برسم کاری نداری فعلا
ماکیا:نه خداحافظ
و گوشیو قط کرد
اخه این رفتارا یعنی چی
جیمینی که هیچ وقت باهاش مخالفت نمیکرد الان کرد
دور و برش داره چه اتفاقاتی میوفته که خبر نداره

فردای اون روز پدر ماکیا بادیگارد های خونه رو بیش از حد زیاد کرد
و به ماکیا گفت توی اتاقش بمونه و در رو قفل کنه
بادیگارد ها از دورتادور خونه به شدت مراقبت میکردن گویی انگار اتفاقی میوفتاد
ولی همیشه پدر ماکیا این کارا رو میکرد
ولی ایندفعه شدید تر از همیشه بود
ماکیا اهمیتی نداد و توی اتاقش موند و فیلم میدید

پدر ماکیا و پدرجونگکوک و خوده جونگکوک و برادرش جونگ وون و مایا و مادراشون دور هم نشسته بودن
شریکه دیگه اشون کیم(پدر تهیونگو کیم و پدر جونگکوک و جئون نشون میدم و پدر ماکیا هم پارک) به همراه پسرش تهیونگ و همسرش هم حضور داشتن
و درباره موضوع مهمی حرف میزدن
.......................
دیدگاه ها (۰)

پارت۷جئون:ماکیا رو نیاوردین جاش امنه پارک:بیشتر از همیشه جاش...

پارت۸غم های دخترک روز به روز زیاد میشداون چهره معصوم و زیبای...

پارت۵بالاخره امتحانات هم تموم شد و تابستون اومدماکیا تابستون...

پارت۴ماکیا بیدار شد و با اطرافش نگاه میکرد که یدفعه جونگکوک ...

نام فکی:عشق مخفیPart: 18ویو ات*از ماشین پیاده شدم*ی بادیگارد...

قلب سیاه نشان سرخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط