چشمانش را در چشمانم فرو بست

چشمانش را در چشمانم فرو بست،
لبانش را در لبانم ،
دستانش را در دستانم ،
و مهرش را
همچون پیاله ای آب سر کشیدم..

اکنون او رفته ست
و من بسان چاهی
که آخرین تصویر ماه را
از خاطرش نبرده
از عشق سیر گشته ام..
دیدگاه ها (۱)

شعر یعنیٺوکہ آرامش احـــــــــــوال منی...‎‌‌‎

به ترمه ی خیال توحریرِ شعرِ من، سپید نوشت! تا خودِ بهشتکه ای...

دلم گرفته استمثل پنجره ای که رو به دیوار باز می شوددلم گرفته...

.مــیــتــرســم ارزویــت ڪــنــممــغــرور شــویمــحــال شــو...

فقط کنار تو..!

# اسیر _ ارباب PART _ 2 لئونارد: از حموم اومدم بیرون و سمت ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط