دلم میسوزد که دیگر دوست صمیمی ام نیستیعنی دوستم هست اما

دلم میسوزد که دیگر دوست صمیمی ام نیست.یعنی دوستم هست اما دیگر با هم حرف نمیزنیم.من غر نمیزنم از زندگی ام.او هم چیزی نمیگوید.
دلم میخواهد تقصیرها را بندازم گردن او. وقتی ازم حالم را پرسید و گفتم که خوب نیستم و گفت که تو هم که حالت هیچ وقت خوب نیست.
دلم یک جوری خالی شد.
خب آدم که به دوستش الکی نمیگوید حالش خوب است وقتی که نیست.
فقط الان دلم می سوزد که دیگر دوست صمیمی ام نیست.
بروم اینها را بهش بگویم ...؟
دیدگاه ها (۱)

یک شب میانِ آرزوهایت گُمم کردیوحالا هر شب میان خاطراتم ردپای...

می‌خواهَم جنازه‌ام بر آب بیفتدو ساعَت‌هابه ابرها خیره شوم،مر...

‏خستگی از کار مفرط اصلا آدم رو اذیت نمیکنه آدم وقتی اذیت میش...

نصف حرفایی که من سر جلسه روانکاوم میزنم رو این فرمته:- من بچ...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 78 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩صبح...

برادر سختگیر و وحشی من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط