دو تا گنجشک بودن یکی داخل اتاق یکی بیرون پشت شیشه

دو تا گنجشک بودن یکی داخلِ اتاق یکی بیرون پشت شیشه.
گنجشک کوچک از پشتِ شیشه گفت: من همیشه با تو میمانم ....قول میدم!
و گنجشکِ در داخل اتاق فقط نگاهش کرد..
گنجشک کوچک گفت: من واقعأ "عاشقتم"
اما گنجشکِ داخل اتاق فقط نگاش کرد..

امروز دیدم گنجشک کوچک پشتِ شیشه یِ اتاقم "یخ زده"
او هیچوقت نفهمید گنجشکِ داخل اتاقم "چوبی" بود!

این حکایتِ بعضی از ماهاست،
خود مانرا نابود میکنیم به خاطر "آدمای چوبی"
کسانی که نه مارا میبینن نه صدای ما را میشنوند..
دیدگاه ها (۵)

#امان ازویروس کرونا.!!😜 😄 😎 😱 😷

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

عشـق تحقیر شده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵‌‌︵...

ا،ت دلش میخواست هر کاری ممکنه بکنه تا بفهمه هیون درواقع کیه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط