Pt
Pt27
کوک دستمال رو خیس کرد و رو صورت ا.ت کشید دکتر اومد و دست ا.ته رو بخیه زد و باند پیچی کرد بعدم مسکن گذاشت که یه وقت ا.ته دردش اومد کوک اونو به ا.ته بده کوک:ممنونم دکتر دکتر:خواهش میکنم کوک رفت تو کنار ا.ته نشست ا.ته چشماشو باز کرد ا.ت:کوکی کوک:حالت خوبه عزیزم؟ ا.ته:خوبم عزیزم کوک:دستت درد نمیکنه ا.ت:یکم فقط کوک دست ا.ت رو گرفت و بوسید بعدم پیشونیشو بوسید کوک:یخورده بخواب عزیزم کوک میخواست بره که ا.ته دستش رو گرفت و بلند شد ا.ت:نرو خوابم نمیاد دلت برام تنگ نشده بود؟ من که دلم خیلی برات تنگ شده بود کوک:بیشتر از تو دلم تنگ شده بود قربونت برم ا.ت دستاشو باز کرد تا کوک بغلش کنه و پسرک دخترک تو بغلش برد
ویو ا.ت
کوک منو تو بغلش گرفت دستاشو دور شونم حلقه کرد و سرشو نزدیک سرم کرد منم دور کمرش رو گرفتم محکم موهام رو بوسه میزد گردنم کمرم رو نوازش کرد کوک:دلم میخواد همه اونایی که مقصر حال بداتن رو یه جا سلاخی کنم اگه امروز نمیرسیدم الان تو باز صدمه میدیدی از بغل کوک بیرون اومدم و صورتش رو تو دستام گرفتم ا.ت:الان که خودم مافیام دشمنام به اندازه توعن کوک:بیا مافیایی رو کنار بزاریم و باهم یه شرکت بزرگ بزنیم من مدیر کل و تو نایب رئیس ا.ت:جدی؟ کوک:اوهوم یه مدت از کره میریم اوضاع بهتر شد برمیگردیم ا.ت:اومم کجا بریم کوک:نمیدونم کجا میخوای بری کوک م ا.ت:فرانسه کوک:هرچی تو بگی
سه ماه بعد
من و کوک باهم ازدواج کردیم صاحب یه شرکت برند عطر عطرایی که تو بازار میرفت و مردم میخریدن مال شرکت ما بود در آمد خوبی داشتیم شرکتی که زدیم نصفش به نام من بود و نصف دیگش به نام کوک من زودتر از کوک همیشه خونه میرفتم اون تا ساعت نه جلسه داشت
کوک دستمال رو خیس کرد و رو صورت ا.ت کشید دکتر اومد و دست ا.ته رو بخیه زد و باند پیچی کرد بعدم مسکن گذاشت که یه وقت ا.ته دردش اومد کوک اونو به ا.ته بده کوک:ممنونم دکتر دکتر:خواهش میکنم کوک رفت تو کنار ا.ته نشست ا.ته چشماشو باز کرد ا.ت:کوکی کوک:حالت خوبه عزیزم؟ ا.ته:خوبم عزیزم کوک:دستت درد نمیکنه ا.ت:یکم فقط کوک دست ا.ت رو گرفت و بوسید بعدم پیشونیشو بوسید کوک:یخورده بخواب عزیزم کوک میخواست بره که ا.ته دستش رو گرفت و بلند شد ا.ت:نرو خوابم نمیاد دلت برام تنگ نشده بود؟ من که دلم خیلی برات تنگ شده بود کوک:بیشتر از تو دلم تنگ شده بود قربونت برم ا.ت دستاشو باز کرد تا کوک بغلش کنه و پسرک دخترک تو بغلش برد
ویو ا.ت
کوک منو تو بغلش گرفت دستاشو دور شونم حلقه کرد و سرشو نزدیک سرم کرد منم دور کمرش رو گرفتم محکم موهام رو بوسه میزد گردنم کمرم رو نوازش کرد کوک:دلم میخواد همه اونایی که مقصر حال بداتن رو یه جا سلاخی کنم اگه امروز نمیرسیدم الان تو باز صدمه میدیدی از بغل کوک بیرون اومدم و صورتش رو تو دستام گرفتم ا.ت:الان که خودم مافیام دشمنام به اندازه توعن کوک:بیا مافیایی رو کنار بزاریم و باهم یه شرکت بزرگ بزنیم من مدیر کل و تو نایب رئیس ا.ت:جدی؟ کوک:اوهوم یه مدت از کره میریم اوضاع بهتر شد برمیگردیم ا.ت:اومم کجا بریم کوک:نمیدونم کجا میخوای بری کوک م ا.ت:فرانسه کوک:هرچی تو بگی
سه ماه بعد
من و کوک باهم ازدواج کردیم صاحب یه شرکت برند عطر عطرایی که تو بازار میرفت و مردم میخریدن مال شرکت ما بود در آمد خوبی داشتیم شرکتی که زدیم نصفش به نام من بود و نصف دیگش به نام کوک من زودتر از کوک همیشه خونه میرفتم اون تا ساعت نه جلسه داشت
- ۸.۹k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط