رمان ددی بی منطق من

p⁴

ات : چی داری میگی آقای دکتر یعنی...
دکتر : ایشون تو کما هستن
ات : با چیزی که شنیدم قلبم واستاد...روی زانو هلن افتادم و اشک می‌ریختم..ه..هیونجین من ا..الان ت..تو ک..کماس...دوباره اشکام سرازیر شد...داشتم دق میکردم که فلیکس اومد...
فلیکس : آت حالت خوبه...بلند شو
ات : ف..فلیکس ه..هیونج
فلیکس : شیش...آروم ...آت رو بغل می‌کنه
ات : داشتم تو بغل فلیکس اشک می‌ریختم ...
3 ماه بعد
ات : الان هیون جین ³ ماهه که تو کماس...مث ی مرده متحرک شدم...باند رو خودم اداره میکنم...امروزم مث بقیه ی روزها رفتم سمت بیمارستان و رسیدم و رفتم سمت اتاقش از پشت شیشه داشتم نگاهش میکردم که دوباره اشکام سرازیر شد
دیدگاه ها (۸)

رمان ددی بی منطق من

چه خبرا بیایید بحرفیم:)

رمان ددی بی منطق من

رمان ددی بی منطق من

جیمین فیک زندگی پارت ۶۲#

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط