من فرق کرده ام

من فرق کرده ام

باید باشی و ببینی

اختلاف سر و دستم را

دعوای پیشانی مرا با مشت

باید باشی و ببینی

هر دکمه ای که می افتد

سوزنی به فکر پیراهنم فرو می رود

با این آتشی که به پا کرده ام

از میان من ای کاش ای کاش

رود خانه ای می گذشت



چون بادهای آخر پاییز خسته‌ام
ای کاش دکمه‌های تو زندانی‌ام کند



ترا در کوهستان به خاطر می‌آورم
به هنگام در‌به‌دری باد
وقتی پلی را از جا می‌کند
در اتاقی کوچک به اندازۀ کف دست
و پرچمی که پاییز را دشوار کرده‌است



#غلامرضا_بروسان
#deep_feeling
دیدگاه ها (۱)

منم که دوستت دارمنه مردی که دستش را به نرده‌ها گرفتهنه باران...

اشک های توشانه ام را خیس می کندو زخم سال های پیش را می سوزان...

بالاخره عطری را که دوست میداشتیم را پیدا کردیم *_* و در حال ...

دستم را زیر سرم می گذارمو به خواب می روممن و دستم هر شب خواب...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط