پارت

#پارت_71
آقای مافیا ♟🎲

با دیدن پای تیر خورده سامیار
جیغی کشیدم

_ سامیااااااار

با کمک درختی که اونجا بود خودشو رو پا نگه داشت آروم تفنگش رو بالا گرفت و دوبار پشت سر هم شلیک کرد همون لحظه کلی آدم وارد عمارت شدن یکی از آنها به سمت ما آمد و گفت:

_ سامیار حالت خوبه

داد زد:
+ بردیاسریع ببرش همون عمارتی که بهت گفتم
سریییییعع

پسره ای که اسمش بردیا بود بدون هیچ حرفی منو گرفت و به سمت ماشینی کشاند

با گریه گفتم

+ولم کن سا... سامیار سامیار

همین که به داخل ماشین پرت شدم
ماشین به سرعت حرکت کرد و من با جیغ و داد به پنجره می‌کوبیدن

دیگه نایی برام نمونده بود و فقط گریه کردم
کم کم به یه عمارت با رنگ طوسی رسیدیم

از داخل خونه بادیگاردی بیرون امد
و گفت

+ خانم لطفا پیاده شید

چون انتخاب دیگه ای نداشتم
از ماشین پیاده شدم و بعد از وارد شدن به عمارت با راهنمایی بادیگارد
وارد اتاقی شدم

بادیگارد در و با شتاب بست
و من موندم و این دل شکسته
#اصمات
#عاشقانه
#رمان
#مافیایی
دیدگاه ها (۸)

#پارت_72آقای مافیا ♟🎲خودم و رو تخت انداختم و شروع به گریه کر...

#پارت دوم#شهریارهمین وارد فرودگاه شدم مامان و دیدم که با ذوق...

#پارت_70آقای مافیا ♟🎲# سامیار به سمت آفاق حرکت کردم که یهو ب...

#کوثر بیدار شدم ودست و صورتم رو شستم و اماده شدم که برم پایی...

رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۳

بیب من برمیگردمپارت : 52_ تهیونگ تو به عنوان دوستم باید کمکم...

بیب من برمیگردمپارت : 68+ میدونی کجا قراره قرارداد ببندیم؟ _...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط