و اگر امروز برایت می نویسم

و اگر امروز برایت می نویسم ،
از عریانی ذهنی ست...
که از ایمان گذشته ،
و به عادت رسیده...
که از اصالتِ عشق چیزی نمانده ،
جز شکوه به جا مانده ی خاطره ای دور...
و وجودی سایه وار...
حضوری چنان کم رنگ ،
که مرا به یادِ خوابی می اندازد ،
که هرگز نرفته ام...
به یادِ نبودن...
شاید هم ،
مرگ...
و اگر می نویسم هنوز ،
شب را باور دارم...
و لحظه هایِ تاریکی که من را به تو پیوند می دهد ،
بی آنکه بدانی...
بی آنکه باشی...
بی آنکه به یادم باشی ،
یا حتی دوستم داشته باشی...
و اگر می نویسم ،
دوست دارم...
دانی در خلا دنیایِ بی جاذبه ،
از نبودنت ،
عجیب معلقم...
می چرخم و می چرخم و می چرخم...
و در چشم های ناباورِ یک سرگردانِ دلتنگ ،
کسی رامی بینم ،
شبیهِ خودم...
که هنوز عاشقِ کسی ست ،
شبیهِ تو...
وجودی سایه وار ،
و حضوری کمرنگ...
حضوری بسیار بسیار کمرنگ ،
که نوشتن برایش منصرف می کند مرا از مرگ...
و نبودن ...
دیدگاه ها (۱)

دلتنگ که می شوی...هرکاری از دستِ بی چاره ات بر می آیدمثلاگوش...

وﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪ است به او نگویید تحمل کن، این هم ﻣﯽ ﮔﺬﺭد، ن...

ساعت ها را از کار بیندازید تلفن ها را قطع کنیدنگذارید سگِ اس...

همین که عاشق چیزی یا کسی شدی، قلبت را باید برای شکستن آماده ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط