باران میبارید از درزهای کفش کهنه کودکی سردی باران را

باران میبارید … از درزهای کفش کهنه کودکی سردی باران را … وقتی که از کنار نانوایی رد میشد … از نگاه ناتوان برای خرید نان داغ ، عشق را دیدم که در چشمانش به مروارید شبیه تر بود .خدایا به آسمانت چیزی بگو
دیدگاه ها (۴)

تنهایی آدم ها بزرگ است، خیلی بزرگ،شاید هم به وسعت یک دریاست،...

●○•°رفیقــــــــــامو با دنیا که هیچ ●○•°●○•°با خودشوݧم عوض ...

زندگی یک پاداش است نه یک مکافاتفرصتی است کوتاه...!! تا ببالی...

به گذشـته بگویید باز آیــد!!منشادی های کودکی ام را جا گذاشــ...

@Sharon_star در کوچه‌های خاکستری مارسی، میان دیوارهای فرسوده...

رمـان مٰـالک نفٰس های تـو پـارت اخـر🌷✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط