ناز پروده عشق تو شدم جان منی

ناز پروده عشق تو شدم ، جان منی
درد خود با که بگویم که ، تو درمان منی

دین و دنیا و همه هستی من رفته به باد
هیچ سرمایه مـرا نیست ، تو ایمان منی

یاد تو روشنی ذهن پریشان من است
در شب تیره هـجران ، مه تـابـان منی

کور دل بودم و با عشق تو بینا شده ام
روشنـی بـاد ترا ، ای که تو چشمان منی

زنده کردم دل پژمرده به عشقت ، ای دوست
امشبی را در این خانهِ دل ، تو مهمان منی


دیدگاه ها (۵)

بعضی روزها انسان فقط خسته ست...نه تنهاست ، نه غمگین و نه عاش...

mrc az hameh

https://telegram.me/navadhashtiaهرکس به نویسندگی و..... علاق...

چطوره؟

#شعر«گفته بودی که چرا محوِ تماشایِ منی»یا چرا در پیِ چشمانِ ...

بسم الله الرحمن الرحیم تو با علی هستی ؟پشتیبان ولایت فقیه با...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط