playmate_p42
رفتم یه دوش۵ مینی گرفتم و کارای لازم و کردم و اومدم بیرون رفتن سراغ کلوزت روم کوک
ات: وای لباس های قشنگم دلم براتون تنگ شده بود
کوک ویو:خدا به خیر کنه باز شروع شد .این دلش برای من تنگ نشده بود اون وقت دلش برای این لباسا تنگ شده هعی فلک تا کی کلک از کاراش لبخندی رو لبم اومد انگار که خیالم راحت شده باشه که ات برگشته و کنارمه و همه چی درست عین قبله...
ات ویو : یه تیشرت شلوارک برداشتم و پوشیدم اومدم موهامو خشک کنم که کوک گفت
کوک:بده من
ات: چیو
کوک:بده من موهاتو خشک کنم
ات:...
ات ویو:
کوک موهامو خشک کرد از این رفتارش تعجب نکردم از بچگی اون موهامو خشک میکرد و برام میبست حتی بافت مو هم بلده دروغ چرا دلم براش تنگ شده بود اما نمیگفتم بهش پرو نشه
کوک: ببافم یا میخای باز باشه؟
ات:بباف
کوک:پس میزارم باز باشه
ات:وا روانی
کوک: خیل خب بسته خیلی خوشگل شدی اجوما پایین نهار درست کرده بدو بیا یخ کرد
ات: وایی اخ جون نهار
کوک: البته الان دیگه وقته شامه
ات: دمپاییم رو دراوردن و پرت کردم قشنگ خورد تو کله اش اخخخ دلم خنک شده
کوک: هدف زنیت به مامان رفته وایی کلم
ات:....
اجوما: بلاخره اومدید کوچولو ها نهار یخ کرد
ات: واییی اخ جوننن ببین اجوما جونم چی درست کردهه
کوک:...(حالاخوبه من به اجوما گفتم اینارو درست کنه)
ات: کوک بلند شو
کوک: چرا؟
ات: نه نه بلند نشو ولی به هیچکدوم از اینایی که سر میزه دست نمیزنی
کوک:بله نشنیدم؟
ات:کری مگه؟حالا چون خیلی مهربونم بهت اجازه میدم یکم نوشیدنی برداری
کوک:نه اشتباه نکن من چون خیلی مهربون ترم فقط بهت اجازه میدم اب بخوری اونم از شیر اشپزخونه
ات:اجوما یه چیز بهش بگو
اجوما: هعی بچه ها باهم دفوا نکنید غذا به اندازه همتون هست
ات:نه اینا همش فقط مال منه
اجوما: خب کوک گناه داره ات
ات:خیلی خب بهش یکم میدم(چشماشوریز کرد و به کوک نگاه کرد)
کوک:خیلی ممنون خانم جئون چقدر شما سخاوتمند و بخشنده هستید
ات:ببند وگرنه بهت نمیدم
کوک:.... (دارم برات)
کوک ویو :
نگاه ات کردم لپاش پر بود از دوبوکی انگار از قحطی برگشته بود هعی پشت سرم هم دوبوکی میزاشت تو دهنش از کارش خندم گرفت انگار نه انگار یه دختر ۲۲ ساله جلومه این قیافه بیشتر به بچه ۲ ساله میخوره
کوک:اروم بخور الان خفه میشی میمیری
ات:.... ...... ....... ......ن..ت..رس خفه نمیشم
کوک: فعلا که داری خفه میشی
اجوما: هعی کوک اذیتش نکن
کوک: ای بابا اجوما اخه نگاه کن چطوری میخوره انگار از جنگ برگشته چرا انقدر هواشو داری
* ات بالاخره غذاشو قورت داد و
گفت:تو تنت میخاره اره
کوک:نه
ات: پس چرا نمیبندی دهنتو
کوک:....
چند مین
ات:واییی اجوما دستت درد نکنههه خیلی خوشمزه بود الاناس که بترکم
اجوما: نوش جونت دخترم
کوک: اجوما دستت درد نکنه
اجوما: نوش جونت پسرم
ات: وای لباس های قشنگم دلم براتون تنگ شده بود
کوک ویو:خدا به خیر کنه باز شروع شد .این دلش برای من تنگ نشده بود اون وقت دلش برای این لباسا تنگ شده هعی فلک تا کی کلک از کاراش لبخندی رو لبم اومد انگار که خیالم راحت شده باشه که ات برگشته و کنارمه و همه چی درست عین قبله...
ات ویو : یه تیشرت شلوارک برداشتم و پوشیدم اومدم موهامو خشک کنم که کوک گفت
کوک:بده من
ات: چیو
کوک:بده من موهاتو خشک کنم
ات:...
ات ویو:
کوک موهامو خشک کرد از این رفتارش تعجب نکردم از بچگی اون موهامو خشک میکرد و برام میبست حتی بافت مو هم بلده دروغ چرا دلم براش تنگ شده بود اما نمیگفتم بهش پرو نشه
کوک: ببافم یا میخای باز باشه؟
ات:بباف
کوک:پس میزارم باز باشه
ات:وا روانی
کوک: خیل خب بسته خیلی خوشگل شدی اجوما پایین نهار درست کرده بدو بیا یخ کرد
ات: وایی اخ جون نهار
کوک: البته الان دیگه وقته شامه
ات: دمپاییم رو دراوردن و پرت کردم قشنگ خورد تو کله اش اخخخ دلم خنک شده
کوک: هدف زنیت به مامان رفته وایی کلم
ات:....
اجوما: بلاخره اومدید کوچولو ها نهار یخ کرد
ات: واییی اخ جوننن ببین اجوما جونم چی درست کردهه
کوک:...(حالاخوبه من به اجوما گفتم اینارو درست کنه)
ات: کوک بلند شو
کوک: چرا؟
ات: نه نه بلند نشو ولی به هیچکدوم از اینایی که سر میزه دست نمیزنی
کوک:بله نشنیدم؟
ات:کری مگه؟حالا چون خیلی مهربونم بهت اجازه میدم یکم نوشیدنی برداری
کوک:نه اشتباه نکن من چون خیلی مهربون ترم فقط بهت اجازه میدم اب بخوری اونم از شیر اشپزخونه
ات:اجوما یه چیز بهش بگو
اجوما: هعی بچه ها باهم دفوا نکنید غذا به اندازه همتون هست
ات:نه اینا همش فقط مال منه
اجوما: خب کوک گناه داره ات
ات:خیلی خب بهش یکم میدم(چشماشوریز کرد و به کوک نگاه کرد)
کوک:خیلی ممنون خانم جئون چقدر شما سخاوتمند و بخشنده هستید
ات:ببند وگرنه بهت نمیدم
کوک:.... (دارم برات)
کوک ویو :
نگاه ات کردم لپاش پر بود از دوبوکی انگار از قحطی برگشته بود هعی پشت سرم هم دوبوکی میزاشت تو دهنش از کارش خندم گرفت انگار نه انگار یه دختر ۲۲ ساله جلومه این قیافه بیشتر به بچه ۲ ساله میخوره
کوک:اروم بخور الان خفه میشی میمیری
ات:.... ...... ....... ......ن..ت..رس خفه نمیشم
کوک: فعلا که داری خفه میشی
اجوما: هعی کوک اذیتش نکن
کوک: ای بابا اجوما اخه نگاه کن چطوری میخوره انگار از جنگ برگشته چرا انقدر هواشو داری
* ات بالاخره غذاشو قورت داد و
گفت:تو تنت میخاره اره
کوک:نه
ات: پس چرا نمیبندی دهنتو
کوک:....
چند مین
ات:واییی اجوما دستت درد نکنههه خیلی خوشمزه بود الاناس که بترکم
اجوما: نوش جونت دخترم
کوک: اجوما دستت درد نکنه
اجوما: نوش جونت پسرم
- ۳.۵k
- ۰۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط