هایون ات
²⁴
هایون: ا/ت
کوک: ا/ت درد داره باید استراحت کنه برو بیرون
هایون: نه ا/ت صاحبخونت گفت که خونش رو فروخته
ا/ت: چی فروخته؟ نهه
هایون: نگران نباش من وسایلت رو بردم خونه خودم وسایل ضروریت هم آوردم
ا/ت: نه هایون این که نمیشه
هایون: فدات شم این چه حرفیه پیش خودم بمونید توهم روزهای اولت نمیتونی تنها باشی
ا/ت: ممنون عزیزم
هایون: استراحت کن
ا/ت: اهمم باشه
فردا
هایون: من کار دارم ماشین گرفتم برو خونه
ا/ت: باشه
رفتم خواستم سوار ماشین بشم
کوک: آقا راننده شما برید
ا/ت: چیکار میکنی؟
کوک: بچه رو بده من تو نمیتونی تنها بری خونه هایون شنیدم وسایل هم هنوز نخریدی پس بیا بریم خونه من
ا/ت: چی؟ خونه تو؟
کوک: آره مشکلش چیه؟
ا/ت: هیچی مشکلی نداره فقط من میخوام برم خونه هایون
کوک: نمیزارم
ا/ت: خودت میدونی خستم میخوام برم بخوابم
کوک: تو خسته ای میخوای بری بخوابی اما بچم شاید بیدار بشه نمیزاره تو بخوابی پس بیا خونه من اتاق رو دیشب آماده کردم فقط یک هفته
ا/ت: باشه فقط یک هفته
کوک: بریم من امروز نمیخوام برم بیمارستان
ا/ت: برام مهم نیست
رفتیم تو ماشین
نیم ساعت بعد
رفتیم داخل خونه
کوک: بیا این اتاق
ا/ت: چیه؟ داری میگی من شب کنار تو بخوابم
کوک: چی؟ نه اشتباه اومدم بیا این اتاق برای خودت و یونجو ولی فعلا یونجو اینجا باشه تو برو تو اتاق من میخوای استراحت کنی چون یونجو از خواب بیدار میشه گریه میکنه شاید تو نتونی بخوابی و به جی هون هم گفتم وسایلت رو بیاره
ا/ت: باشه مراقبش باش
رفتم تو اتاق جونگکوک
و خوابیدم...
چند ساعت بعد
از خواب بیدار شدم یه نگاهی به ساعت کردم
ا/ت: خیلی خوابیدم
از خواب بلند شدم رفتم اتاق یونجو دیدم که
کوک: دخترکم تو چرا خیلی خوشگلی شبیه مامانتی خوشتیپ هم هستی مثل بابات وقتی بزرگ شدی خودت میفهمی
ا/ت: من خوشتیپ نیستم؟
کوک: عه بیدار شدی
ا/ت: بیداره؟
کوک: نه خوابه
ا/ت: پس چرا داشتی باهاش حرف میزدی؟
کوک: اگر بیدار بود هم که نمیفهمید چی میگم پس وقتی خوابه بهش میگم برو استراحت کن اجوما هم گفتم برات سوپ درست کنه از دیروز چیزی نخوردی
ا/ت: نمیتونم باید برم دوش بگیرم
کوک: باشه بیا
دستم رو گرفت و رفتیم تو اتاقش
کوک: دوش آب گرم بگیر
ا/ت: اهمم باشه مراقب یونجو باش شاید بیدار شد
کوک: حواسم هست
ا/ت: خب من رفتم
#فیک
#سناریو
هایون: ا/ت
کوک: ا/ت درد داره باید استراحت کنه برو بیرون
هایون: نه ا/ت صاحبخونت گفت که خونش رو فروخته
ا/ت: چی فروخته؟ نهه
هایون: نگران نباش من وسایلت رو بردم خونه خودم وسایل ضروریت هم آوردم
ا/ت: نه هایون این که نمیشه
هایون: فدات شم این چه حرفیه پیش خودم بمونید توهم روزهای اولت نمیتونی تنها باشی
ا/ت: ممنون عزیزم
هایون: استراحت کن
ا/ت: اهمم باشه
فردا
هایون: من کار دارم ماشین گرفتم برو خونه
ا/ت: باشه
رفتم خواستم سوار ماشین بشم
کوک: آقا راننده شما برید
ا/ت: چیکار میکنی؟
کوک: بچه رو بده من تو نمیتونی تنها بری خونه هایون شنیدم وسایل هم هنوز نخریدی پس بیا بریم خونه من
ا/ت: چی؟ خونه تو؟
کوک: آره مشکلش چیه؟
ا/ت: هیچی مشکلی نداره فقط من میخوام برم خونه هایون
کوک: نمیزارم
ا/ت: خودت میدونی خستم میخوام برم بخوابم
کوک: تو خسته ای میخوای بری بخوابی اما بچم شاید بیدار بشه نمیزاره تو بخوابی پس بیا خونه من اتاق رو دیشب آماده کردم فقط یک هفته
ا/ت: باشه فقط یک هفته
کوک: بریم من امروز نمیخوام برم بیمارستان
ا/ت: برام مهم نیست
رفتیم تو ماشین
نیم ساعت بعد
رفتیم داخل خونه
کوک: بیا این اتاق
ا/ت: چیه؟ داری میگی من شب کنار تو بخوابم
کوک: چی؟ نه اشتباه اومدم بیا این اتاق برای خودت و یونجو ولی فعلا یونجو اینجا باشه تو برو تو اتاق من میخوای استراحت کنی چون یونجو از خواب بیدار میشه گریه میکنه شاید تو نتونی بخوابی و به جی هون هم گفتم وسایلت رو بیاره
ا/ت: باشه مراقبش باش
رفتم تو اتاق جونگکوک
و خوابیدم...
چند ساعت بعد
از خواب بیدار شدم یه نگاهی به ساعت کردم
ا/ت: خیلی خوابیدم
از خواب بلند شدم رفتم اتاق یونجو دیدم که
کوک: دخترکم تو چرا خیلی خوشگلی شبیه مامانتی خوشتیپ هم هستی مثل بابات وقتی بزرگ شدی خودت میفهمی
ا/ت: من خوشتیپ نیستم؟
کوک: عه بیدار شدی
ا/ت: بیداره؟
کوک: نه خوابه
ا/ت: پس چرا داشتی باهاش حرف میزدی؟
کوک: اگر بیدار بود هم که نمیفهمید چی میگم پس وقتی خوابه بهش میگم برو استراحت کن اجوما هم گفتم برات سوپ درست کنه از دیروز چیزی نخوردی
ا/ت: نمیتونم باید برم دوش بگیرم
کوک: باشه بیا
دستم رو گرفت و رفتیم تو اتاقش
کوک: دوش آب گرم بگیر
ا/ت: اهمم باشه مراقب یونجو باش شاید بیدار شد
کوک: حواسم هست
ا/ت: خب من رفتم
#فیک
#سناریو
- ۷۳.۳k
- ۰۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط