وقتی ماه کامل میشود پارت ۱۷
میتونم حررف بزنم اما می ترسیدم و دست خودم نبود
-ببینم لال شدی ؟
نمی دوستم چی بهش بگم و پسش زدم و رفتم پیش دکتر
؛خانم چیزی شده
به زبونم اشاره کردم
؛نگو ....نمی تونین حرف بزنین
که یقه دکتر کشیده شده
-چرت و پرت نگو اون داشت حرف می زد
؛لطفا برید بیرون
-نه نمی رم
؛تا نرید من هیچ کاری واسه این خانوم انجام نمیدم
-هوفففف به نفعته خوبش کنی
جیمین بدون اینکه بهم نگاه کنه از اتاق رفت
؛از توی چهره ات ترس و می تونم بفهمم،تو لال نیستی فقط ترسیدی و بهت یک آرامش بخش میزنم وقتی بیدار شدی بهت قول میدم که خوب شدی
فقط برو روی تخت دراز بکش
بدون هیچ حرفی روی تخت داراز کشیدم بهم یک سرم وصل کرد و داخل سرم آرامش بخش و داروی خواب آور زد و کم کم پلک هام سنگین شد و سیاهی مطلق
(ویو جیمین )
دم در اتاق بودم که دکتر اومد بیرون
؛اقای پارک باید بیشتر بهشون توجه کنین ایشون به دلیل ترس زیاد نمی تونن حرف بزنن و اگه باز بیدار شه و دوباره بترسه دیگه انوقت کاری از من بر نمیاد
-باشه می تونی بری
وارد اتاق شدم و ا/ت و دیدم که بیهوش بود آروم رفتم و بغلش خوابیدم نمی دونستم برای آدمی که دوستش دارم هم نباید هیولا باشم اونو مثل دشمنم دیده بودم لطفا خوب شو قول میدم دیگه اذیتت نکنم من خیلی وقته دنبالتم و تازه پیدات کردم برای همین روت حساسم پس لطفاً به دل نگیر از من نترس و از هیچکی نترس چون تو منو داری من تورو آوردم اینجا تا ازت محافظت کنم نه اینکه خودم اذیتت کنم
ببخشید
-ببینم لال شدی ؟
نمی دوستم چی بهش بگم و پسش زدم و رفتم پیش دکتر
؛خانم چیزی شده
به زبونم اشاره کردم
؛نگو ....نمی تونین حرف بزنین
که یقه دکتر کشیده شده
-چرت و پرت نگو اون داشت حرف می زد
؛لطفا برید بیرون
-نه نمی رم
؛تا نرید من هیچ کاری واسه این خانوم انجام نمیدم
-هوفففف به نفعته خوبش کنی
جیمین بدون اینکه بهم نگاه کنه از اتاق رفت
؛از توی چهره ات ترس و می تونم بفهمم،تو لال نیستی فقط ترسیدی و بهت یک آرامش بخش میزنم وقتی بیدار شدی بهت قول میدم که خوب شدی
فقط برو روی تخت دراز بکش
بدون هیچ حرفی روی تخت داراز کشیدم بهم یک سرم وصل کرد و داخل سرم آرامش بخش و داروی خواب آور زد و کم کم پلک هام سنگین شد و سیاهی مطلق
(ویو جیمین )
دم در اتاق بودم که دکتر اومد بیرون
؛اقای پارک باید بیشتر بهشون توجه کنین ایشون به دلیل ترس زیاد نمی تونن حرف بزنن و اگه باز بیدار شه و دوباره بترسه دیگه انوقت کاری از من بر نمیاد
-باشه می تونی بری
وارد اتاق شدم و ا/ت و دیدم که بیهوش بود آروم رفتم و بغلش خوابیدم نمی دونستم برای آدمی که دوستش دارم هم نباید هیولا باشم اونو مثل دشمنم دیده بودم لطفا خوب شو قول میدم دیگه اذیتت نکنم من خیلی وقته دنبالتم و تازه پیدات کردم برای همین روت حساسم پس لطفاً به دل نگیر از من نترس و از هیچکی نترس چون تو منو داری من تورو آوردم اینجا تا ازت محافظت کنم نه اینکه خودم اذیتت کنم
ببخشید
- ۵.۶k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط