پارت سوم

پارت سوم
ات: امروز روز خوبیه چون بعد دوماه قراره دوباره برم سره کار نگاهی به ساعت انداختم دیدم هنوز هفت صبحه ولی خب خیلی استرس و شوق داشتم خوابم نمی برد پس لحافمو زدم کنار رفتم WCو بعدش کلی به خودم رسیدم و فلان و کمی آرایش کردم داشتم صبحونه میخوردم که دیدم بابام اومد خونه و گف دخترم فرار کن
ات: چرا بابا
پدر ات: یه مرد تو دیسکو از تو خوشش اومده و میگه یا برده من میشه یا باید کلی پول بدیم اگه پول ندین میکشمش فرار کن
از زبان ات: باشنیدن این حرف بدو رفتم سمت امارات آقای جوانگ رفتم داخل که مثل همیشه مامانم داشت با ملکه حرف میزد که آقای جانگ هم اونجا بود
با گریه افتادم تو بغل مامانم و زار زار گریه کردم
که مامانم گف چیشده که منم توضیح دادم
مامان ات: دخترم ولی ما که اینقدر پول نداریم
روبه ملکه
خانم لطفا بزارید ات اینجا بمونه

که اون مردا اومدن داخل قصر و گفتن بدون سروصدا دخترتو بده بیاد
همون لحطه جیهوپ:
جیهوپ: ات رو کشیدم پشت خودم و دستشم از پشت گرفتم که نترسه، هوی عوضی چطور جرعت میکنی این حرفو به ملکه من بزنی ها میخوای بردت باشه؟

(که جیهوپ با یه دستش یه مشت میزنه تو صورت مرده و به بادیگارداش میگه ببرنش)
جیهوپ: ببریدش.... باهاش کار دارم

وقتی اون مردا رفتن یه نفس راحت کشیدم و پریدم تو بغل جیهوپ
ات: نمیدونم ازتون چجور تشکر کنم مرسییی

تو دل جیهوپ(وقتی پرید تو بغلم احساس کردم الانه که قلبم بزنه بیرون)

شب:
ات تو رختخواب: اون بهم گفت ملکم یا من اشتباه شنیدم؟

فندقا نظرتون واسم خیلی مهمه حتما با لایک یا کامنت گذاشتم نظرتون رو بگید ❤️💋
دیدگاه ها (۵)

تولد این زیباستتتولدت مبارکک 🤗🤗💜💜💙💙

تولد ایشونم نزدیکه هاااا

پارت دوماز زبان جیهوپ: داشتم تو حیاط قصر قدم میزدم که دیدم د...

هرزه ی حکومتی پارت ۴ که جیمین و جیهوپ...دستاشون و گذاشتن روی...

سلامممممم😭🌷🌷🌷اقای ××: ات بلاخره فهمید؟ته: اره همه چیز رو فهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط