روانپزشک

روانپزشک

در کودکی همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.
نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم:
روانپزشک گفت: "فقط یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 50 دلار بده و بیا تا درمانت کنم.

شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم.
پرسید، "چرا نیومدی؟"
گفتم، "خُوب، جلسه‌ای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پس‌انداز کردم و یه وانت نو خریدم."
پزشک با تعجّب گفت، "عجب! میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟"
گفتم: "به من گفت اگه پایه‌های تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمی‌تونه زیر تختت قایم بشه!"

برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم و کمی بیندیشیم...94/8/28ساعت 10:55
دیدگاه ها (۳۶)

چرچیل می‌گوید: در میانه جنگ جهانی دوم درحالیکه لندن زیربمبار...

گدای مشهوری بود به نام «عباس دَوس» که در گدایی مشهور بود. رو...

این متن برای من جالب بود شما را نمیدانم سرخ پوستان از رییس ج...

بخون ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮕﻪ :;ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﯿﺴ...

ویو کوکیه سال از اون قضیه گذشت و ا.ت الان بارداره ولی دکتر ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط