چندپارتیدرخواست
#چندپارتی_درخواستي
یه تنبیه مهمان من...
پارت دوم
پایین ساختمان منتظر دوست دخترش بود...لِیلی تلو تلو خوران از پله ها پایین اومد و سوار ماشین شد...جونگکوک عصبی به فرمون ماشین فشار میاورد...
_ با اجازه کی مست کردی؟*بلند*
+ با اجازه خودم*مست*
_تو متعلق به منی...حق نداری بدون من کاری کنی!*بلند*
+ این که چیزی نیست تازه با رفیقامم رفتم حموم*از مستی سکسکه میکنه*
_تو چه غلطی کردی؟*داد*
+ بارفیقام... رفتم... حمام*مست*
_تو خیلی بیخود کردی...مگه نگفتم هیچ کس حق نداره جز من بدنتو ببینه؟*عربده و عصبی*
+ رفیقامنااا*مست*
_هر کون دهای میخوان باشن..*داد عصبی*
_واسه من رفته مهمونی چت کرده*عصبی*
دست پر از تتو شو مشت کرد و محکم به فرمون میکوبید...
لیلی اصلا تو حال خودش نبود...
جونگکوک با تمام سرعت به سمت خونه حرکت کرد...
جوری که لیلی به قندلی ماشین چسبیده بود...
به خونه رسیدن...لیلی از ترس سریع وارد خونه شد و رفت توی اتاق...جونگ کوک رفت توی آشپز خونه و شرابی نگشید و مست شد...
به طرف اتاق حرکت کرد...
درو باز کرد و با دیدن لیلی که زیر پتو قائم شده بود...خندش گرفت...
_هیچ راه فراری نداری بیبی کوچولوم...*دارک و دپ*
+ نه نه جونگکوک لطفا..
جونگکوک درو بست و دکمه های پیرهنشو باز کرد...و با نیشخند به لیلی نگاه کرد...پیرهنشو بیرون آورد و تن عضلهای خودشو برای بیبیش به نمایش گذاشت...
به سمت تخت رفت...لیلی پا هاشو توی شکمش جمع کرده بود...پاهاشو به طرف خودش کشید و روش خیمه زد...
_نظرت در مورد یه شب عالی چیه؟
+ جونگکوک خواهش میکنم....
جونگکوک شروع کرد بوسیدن لبای لیلی...
ادامه دارد..
یه تنبیه مهمان من...
پارت دوم
پایین ساختمان منتظر دوست دخترش بود...لِیلی تلو تلو خوران از پله ها پایین اومد و سوار ماشین شد...جونگکوک عصبی به فرمون ماشین فشار میاورد...
_ با اجازه کی مست کردی؟*بلند*
+ با اجازه خودم*مست*
_تو متعلق به منی...حق نداری بدون من کاری کنی!*بلند*
+ این که چیزی نیست تازه با رفیقامم رفتم حموم*از مستی سکسکه میکنه*
_تو چه غلطی کردی؟*داد*
+ بارفیقام... رفتم... حمام*مست*
_تو خیلی بیخود کردی...مگه نگفتم هیچ کس حق نداره جز من بدنتو ببینه؟*عربده و عصبی*
+ رفیقامنااا*مست*
_هر کون دهای میخوان باشن..*داد عصبی*
_واسه من رفته مهمونی چت کرده*عصبی*
دست پر از تتو شو مشت کرد و محکم به فرمون میکوبید...
لیلی اصلا تو حال خودش نبود...
جونگکوک با تمام سرعت به سمت خونه حرکت کرد...
جوری که لیلی به قندلی ماشین چسبیده بود...
به خونه رسیدن...لیلی از ترس سریع وارد خونه شد و رفت توی اتاق...جونگ کوک رفت توی آشپز خونه و شرابی نگشید و مست شد...
به طرف اتاق حرکت کرد...
درو باز کرد و با دیدن لیلی که زیر پتو قائم شده بود...خندش گرفت...
_هیچ راه فراری نداری بیبی کوچولوم...*دارک و دپ*
+ نه نه جونگکوک لطفا..
جونگکوک درو بست و دکمه های پیرهنشو باز کرد...و با نیشخند به لیلی نگاه کرد...پیرهنشو بیرون آورد و تن عضلهای خودشو برای بیبیش به نمایش گذاشت...
به سمت تخت رفت...لیلی پا هاشو توی شکمش جمع کرده بود...پاهاشو به طرف خودش کشید و روش خیمه زد...
_نظرت در مورد یه شب عالی چیه؟
+ جونگکوک خواهش میکنم....
جونگکوک شروع کرد بوسیدن لبای لیلی...
ادامه دارد..
- ۵.۷k
- ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط