وقتی که شانه هام

.
وقتی که شانه هايم
در زير بار حادثه می خواست بشکند
يک لحظه 
      از خيال پريشان من گذشت:
"بر شانه های تو..."
بر شانه های تو
می شد اگر سری بگذارم.

وين بغض درد را
از تنگنای سينه برآرم
              به های های
آن جان پناه مهر 
شايد که می توانست
از بار اين مصيبت سنگين
آسوده ام کند.
دیدگاه ها (۵)

باد و پاییز و بوسه😘😘پیغام مرا باد به تو خواهد رساند ..بگو...

عشق، نه مجنون میشناسد نه لیلا را. عشق ماندن میفهمد و وفا را‌...

‏حال بعضے وقت هایمان ‏حال آتش نشانیست‏ڪه معشوقه اش‏دلش را سو...

خوشا چشمیکه خواند حرف دل را .....❤️

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط