بهار من بود آن گه

بهار من بُوَد آن گه ..
که
یار
می آید...
دیدگاه ها (۱)

من تماشای تو می‌کردم و غافل بودمکز تماشای تو خلقی به تماشای ...

دلم بردی و آنگاهی به پـندم صـبر فـرمـاییمکن تکلیف ناواجب که ...

گر تو شیرینِ زمانی،نظری نیز به من کن!که به دیوانگی از عشقِ ت...

ای چشم های سیاهتستمگرترین خلیفه ی تاریخ تسخیر کنقلب خسته ا...

بیمارماز آن لب چاک زبانبیدارماز آن یار،از دور نگرانمثل گل خش...

راست می گه

حتی اگر بمیرمم فکرت نمی ره از سرمزبونت می گه برو چشمت بهم می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط