شراب سرخ پارت
شراب سرخ پارت ۱۳۱
#red_wine #red_wine🍷
جونگکوک تلو تلو خوران عقب رفت و حیرت زده مرا مینگریست
توقع این رفتارم را نداشت! اما چرا نباید میداشت ؟
من روی این مرد(تهیونگ) با تمام بدی هایش متعصب بودم.
جونگکوک به خودش آمد و فکش را قفل کرد
ناگهان مچم دستم را بین دستانش اسیر کرد و من را به سمت خودش کشید: همین الان با من میای!
اینقدر حرکتش غیر منتظره و ناگهانی بود که نتونستم عکسالعملی نشان بدم..
فقط با بهت و تعجب به او چشم دوخته بودم
بلا تکلیف بین هر دو قرار گرفتم...
و با اتمام حرفش دستم را پر قدرت کشید ، دست دیگرم از حصار دست جونگکوک بیرون آمد و پرت شدم توی آغوش بزرگ و دلچسب تهیونگ.
جونگکوک نگاهی به من انداخت و گفت: اون برای تو مناسب نیست ... کی میخوای اینو بفهمی؟!
جونگکوک عربده زد: وقتی کار از کار گذشت؟! وقتی دیگه نه راه پیش داری نه راه پس..چرا اینقدر بی عقلی ا.ت..به خودت بیا!! این مردکی که تو آغوشش لم دادی یک قاتله..
تنم یخ بست..
چی بین او و تهیونگ گذشته بود که جئون این حرف ها را به من میزد ؟
تهیونگ با خشم تهدید کرد: من تنها کسایی رو قتل عام میکنم که بخوان به زن من صدمه بزنن و فکر زنمو بهم بریزن، درست مثل تو جئون..
جئون نیش خندی زد و گفت:تو نمیتونی تا ابد اونو کنار خودت داشته باشی..
نگاهش را سوی من سوق داد و با تاسف سری تکان داد و گفت: حسی که تو رو کنار این مرد نگه داشته ترسه نه عشق..به خودت بیا ا.ت!
این را گفت و بدون هیچ حرف دیگری گذاشت و رفت...
این حس من ترس بود نه عشق؟
دو دل شدم برای حسی که به تهیونگ داشتم دو دل شدم
#red_wine #red_wine🍷
جونگکوک تلو تلو خوران عقب رفت و حیرت زده مرا مینگریست
توقع این رفتارم را نداشت! اما چرا نباید میداشت ؟
من روی این مرد(تهیونگ) با تمام بدی هایش متعصب بودم.
جونگکوک به خودش آمد و فکش را قفل کرد
ناگهان مچم دستم را بین دستانش اسیر کرد و من را به سمت خودش کشید: همین الان با من میای!
اینقدر حرکتش غیر منتظره و ناگهانی بود که نتونستم عکسالعملی نشان بدم..
فقط با بهت و تعجب به او چشم دوخته بودم
بلا تکلیف بین هر دو قرار گرفتم...
و با اتمام حرفش دستم را پر قدرت کشید ، دست دیگرم از حصار دست جونگکوک بیرون آمد و پرت شدم توی آغوش بزرگ و دلچسب تهیونگ.
جونگکوک نگاهی به من انداخت و گفت: اون برای تو مناسب نیست ... کی میخوای اینو بفهمی؟!
جونگکوک عربده زد: وقتی کار از کار گذشت؟! وقتی دیگه نه راه پیش داری نه راه پس..چرا اینقدر بی عقلی ا.ت..به خودت بیا!! این مردکی که تو آغوشش لم دادی یک قاتله..
تنم یخ بست..
چی بین او و تهیونگ گذشته بود که جئون این حرف ها را به من میزد ؟
تهیونگ با خشم تهدید کرد: من تنها کسایی رو قتل عام میکنم که بخوان به زن من صدمه بزنن و فکر زنمو بهم بریزن، درست مثل تو جئون..
جئون نیش خندی زد و گفت:تو نمیتونی تا ابد اونو کنار خودت داشته باشی..
نگاهش را سوی من سوق داد و با تاسف سری تکان داد و گفت: حسی که تو رو کنار این مرد نگه داشته ترسه نه عشق..به خودت بیا ا.ت!
این را گفت و بدون هیچ حرف دیگری گذاشت و رفت...
این حس من ترس بود نه عشق؟
دو دل شدم برای حسی که به تهیونگ داشتم دو دل شدم
- ۶.۵k
- ۲۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط