چندشاتی چونگکوک طولانی

چندشاتی چونگکوک طولانی

part 4

جونگکوک و ات‌چیزی‌نگفتن...
پدر ات و جونگکوک از‌کافه خارج شدن

+من میرم خونه...

-وایسا...

+بله؟!

-ات..فردا ساعت ۵ غروب حاضر باش بیام دنبالت

+واسه چی؟

-مگه قرار نیست بریم خرید ؟

+اه.. راست‌میگی.. باشه

-خدافظ

+خدافظ

ات از کافه خارج شد و سوار ماشینش شد...
به سمت خونه برگشت...

اون‌مرد خیلی زیبا بود، ولی نه..‌
دختر نباید عاشقش میشد...

چون این ازدواج و قرار ها و رابطه ها، فقط یک تظاهره

وقتی به خونه رسید..
وارد شد..
خدمتکار هه داشتن خونه رو تمیز میکردن...

+آجوما..

_بله خانم؟

+مادرم‌کجاست؟

_ طبقه بالا.. اتاق خودشون

+ممنون...

به سمت طبقه بالا، اتاق مادر و پدرش رفت، در رو باز کرد

مادرم روی تخت نشسته بود و لاک‌میزد

+مادر..

×ات اومدی!

+آره..

گفت و روی تخت نشست
دیدگاه ها (۳)

چندشاتی جونگکوک طولانی part ۵×قرارتون چطور بود؟+مامان.. تو د...

چندشاتی جونگکوک طولانیpart 6پرش زمانی فردا ۳ بعد از ظهرات وی...

چندشاتی جونگکوک طولانیpart 3+خودم همه اینارو میدونم،‌چرا دار...

چندشاتی جونگکوک طولانی،part 2جونگکوک ویوداخل‌کافه نشسته بودم...

𝚙𝚊𝚛𝚛11سوهو.. عذر میخوام ات منو ببخش واستا تو الان داری داداش...

black flower(p,296)

رمان( عمارت ارباب) پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط