برایت قهوه میریزم تو از من آب میخواهی

برایت قهوه می‌ریزم، تو از من آب میخواهی!
به چَشمت شعر میکارم ولیکن خواب میخواهی!

مسیرِ مستقیمی را نشانَت می‌دهم اما...
پُر از آشفتگی هستی، تو پیچ ‌وُ‌تاب میخواهی!

دوچشمم را کفِ‌ پایت چو فرشی پهن میسازم
نمی‌بینی! نمی‌فهمی! تو قالیباف میخواهی!

من از سرما وُ یخبندانِ شهوت می‌دهم هشدار
برایت عشق می‌بافم، هوس را ناب میخواهی!

من از سهراب میگویم وَ دارویی که نیشَش شد
تو نَی دارو، نَی اسطوره وَ نَی سهراب میخواهی!

تو از ایّوب میگویی که صبرش‌آنچنان بودَست
پُر از بی‌تابیَم امّا تو از من تاب میخواهی!

کنارت هستم و عاشق، نفسهایم همه اُمّید
مرا رفته، مرا مُرده، مرا در قاب میخواهی؟
دیدگاه ها (۵)

شده ام عاشق تو، وای که حالا چه کنم؟مانده ام در طلبت غرق تمنا...

..ای تو فرسوده ترین غصه دیرینه منای دوچشمان سیاه تو قرنطینه ...

..سالها خاموش بودم سالها ,یک دل مدهوش بودم سالها,ناگهان روح ...

گاهی خیال میکنم ازمن بریده ای!بهترزمن برای دلت برگزیده ای؟از...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط