عشق دوباره پارت ۱۶
صبح :
هه جین ( اسم یکی از بازیگرای جومونگه😅) به ا.ت زنگ زده بود .
-الو
@سلام
-سلام ، امممم... ببخشید نشناختم .
@ خاک تو سرت هه جینم .
-عاااااااخوبی؟
@مرسی ببخشید دیروز نتونستم بیام خواستم امروز تبریک بگم.
- مرسی
@ اممممم.... ببخشید دارن صدام میکنن ، کاری نداری؟
-نه مرسی که زنگ زدی .
@خواهش عزیزم
-بای
@بای
جونگ کوک با تلفن از اتاق اومد بیرون.
+ا.ت یه مرد زنگ زده میگه با تو کار داره
- ینی چی؟
+نمیدونم بگیر حرف بزن
تلفن رو از جونگ کوک گرفتم .
-الو؟
پ.ا:سلام دخترم
(ا.ت عصبانی شد .)
-چرا زنگ زدی؟
پ.ا :خواستم بهت تبریک بگم عزیزم
- خب؟ حرف دیگه ای نیس؟
پ.ا : ا.ت من پدرتم
-تو هیچی من نیستی
پ.ا :ینی چی؟
-بعد اون شب دیگه من نه پدر دارم نه مادر فهمیدی؟
پ.ا :ا.ت من پشیمونم
-دیگه پشیمون بودن فایده ای نداره برو با عشقت بگرد
پ.ا : ازش طلاق گرفتم
- آها تو گفتی و منم باور کردم
پ.ا : بعد از چند سال از رفتن تو فهمیدم اون یه هرزه ست و ازش طلاق گرفتم بعدش در به در دنبال تو بودم ولی پیدات نکردم .
- خب؟(با عصبانیت )
پ.ا :میخوام ببینمت دلم برات تنگ شده
- نه( با گریه)
پ.ا : چی؟
-گفتم نه
پ.ا : ولی .....
جونگ کوک که اشکای ا.ت رو دید دیگه نتونست تحمل کنه و تلفن رو از ا.ت گرفت
+ میدونی کای چه بلایی سر ا.ت آورده؟( با داد)
+البته میدونم که تو بهش گفته بودی که اون کار رو انجام بده
پ.ا : کدوم کار؟
+هه کدوم کار؟
+کای اومده دخترت رو تا پای مرگ برده بعد تو میخوای بگی از هیچی خبر نداری؟
پ.ا : بخدا من هیچی نمیدونستم
+ میدونم که میدونی
پ.ا : بابا من هیچی نمیدونم حتما کای خودش اومده انتقام بگیره حالا هم فقط میخوام دخترم رو ببینم .
+ ولی باید قید دخترت رو بزنی چون هیچوقت قرار نیس ببینیش و دیگه بهش زنگ نزن چون حالش رو بد میکنی .
جونگ کوک تلفن رو قط کرد...........
خوب بود؟
حمایت؟
هه جین ( اسم یکی از بازیگرای جومونگه😅) به ا.ت زنگ زده بود .
-الو
@سلام
-سلام ، امممم... ببخشید نشناختم .
@ خاک تو سرت هه جینم .
-عاااااااخوبی؟
@مرسی ببخشید دیروز نتونستم بیام خواستم امروز تبریک بگم.
- مرسی
@ اممممم.... ببخشید دارن صدام میکنن ، کاری نداری؟
-نه مرسی که زنگ زدی .
@خواهش عزیزم
-بای
@بای
جونگ کوک با تلفن از اتاق اومد بیرون.
+ا.ت یه مرد زنگ زده میگه با تو کار داره
- ینی چی؟
+نمیدونم بگیر حرف بزن
تلفن رو از جونگ کوک گرفتم .
-الو؟
پ.ا:سلام دخترم
(ا.ت عصبانی شد .)
-چرا زنگ زدی؟
پ.ا :خواستم بهت تبریک بگم عزیزم
- خب؟ حرف دیگه ای نیس؟
پ.ا : ا.ت من پدرتم
-تو هیچی من نیستی
پ.ا :ینی چی؟
-بعد اون شب دیگه من نه پدر دارم نه مادر فهمیدی؟
پ.ا :ا.ت من پشیمونم
-دیگه پشیمون بودن فایده ای نداره برو با عشقت بگرد
پ.ا : ازش طلاق گرفتم
- آها تو گفتی و منم باور کردم
پ.ا : بعد از چند سال از رفتن تو فهمیدم اون یه هرزه ست و ازش طلاق گرفتم بعدش در به در دنبال تو بودم ولی پیدات نکردم .
- خب؟(با عصبانیت )
پ.ا :میخوام ببینمت دلم برات تنگ شده
- نه( با گریه)
پ.ا : چی؟
-گفتم نه
پ.ا : ولی .....
جونگ کوک که اشکای ا.ت رو دید دیگه نتونست تحمل کنه و تلفن رو از ا.ت گرفت
+ میدونی کای چه بلایی سر ا.ت آورده؟( با داد)
+البته میدونم که تو بهش گفته بودی که اون کار رو انجام بده
پ.ا : کدوم کار؟
+هه کدوم کار؟
+کای اومده دخترت رو تا پای مرگ برده بعد تو میخوای بگی از هیچی خبر نداری؟
پ.ا : بخدا من هیچی نمیدونستم
+ میدونم که میدونی
پ.ا : بابا من هیچی نمیدونم حتما کای خودش اومده انتقام بگیره حالا هم فقط میخوام دخترم رو ببینم .
+ ولی باید قید دخترت رو بزنی چون هیچوقت قرار نیس ببینیش و دیگه بهش زنگ نزن چون حالش رو بد میکنی .
جونگ کوک تلفن رو قط کرد...........
خوب بود؟
حمایت؟
- ۵.۵k
- ۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط