دیداری اشتباه
دیداری اشتباه
ویو ات
سلام اسم من ات هست و من ۲۴سالمه من خانوادمو از دست دادم و تنها زندگی میکنم و داخل یه شرکت طراحی مد و لباس کار میکنم و امروز بلخره بعد مدتها بهم مرخصی دادن پس سریع کارامو کردم رفتم خونه وسایلم رو جمع کردم و برای استراحت میرم جنگل
علامت ات علامت ته -
رسیدم جنگل شروع کردم به چیدن بعدش وسایل نقاشیم رو دروردم شروع کردم نقاش کردن
فلش بک به دم دم های غروب ،
کم کم داشت شب میشد وسایلم رو برداشتم و شروع کردم غذا درست کردن
ویو ته
سلام اسم من کیم تهیونگه من یه مافیای قدرتمندم و خانوادم خارج زندگی میکنن و بعضی وقت ها بهم سر میزنن امروز تصمیم گرفتم برم جنگل برای شکار برای همین کارامو کردم رفتم خونه دوش گرفتم چون هیشکی نمی دونست بادیگارد نبردم وقتی رسیدم داشت شب میشد داشتم راه میرفتم که احساس کردم کسی پشتمه وقتی برگشتم دیدم دو نفر پشت درختن تا منو دیدن حمله کردن بهم منم جون تیری نداشتم شروع کردم به دویدن که رسیدم به یه چادر
وقتی رفتم داخلش دیدم ....
خب خب اینم از این هرشب ساعت ۲شب من میزارم و چون اولاشه هیچ شرطی ندارم ❤❤
ویو ات
سلام اسم من ات هست و من ۲۴سالمه من خانوادمو از دست دادم و تنها زندگی میکنم و داخل یه شرکت طراحی مد و لباس کار میکنم و امروز بلخره بعد مدتها بهم مرخصی دادن پس سریع کارامو کردم رفتم خونه وسایلم رو جمع کردم و برای استراحت میرم جنگل
علامت ات علامت ته -
رسیدم جنگل شروع کردم به چیدن بعدش وسایل نقاشیم رو دروردم شروع کردم نقاش کردن
فلش بک به دم دم های غروب ،
کم کم داشت شب میشد وسایلم رو برداشتم و شروع کردم غذا درست کردن
ویو ته
سلام اسم من کیم تهیونگه من یه مافیای قدرتمندم و خانوادم خارج زندگی میکنن و بعضی وقت ها بهم سر میزنن امروز تصمیم گرفتم برم جنگل برای شکار برای همین کارامو کردم رفتم خونه دوش گرفتم چون هیشکی نمی دونست بادیگارد نبردم وقتی رسیدم داشت شب میشد داشتم راه میرفتم که احساس کردم کسی پشتمه وقتی برگشتم دیدم دو نفر پشت درختن تا منو دیدن حمله کردن بهم منم جون تیری نداشتم شروع کردم به دویدن که رسیدم به یه چادر
وقتی رفتم داخلش دیدم ....
خب خب اینم از این هرشب ساعت ۲شب من میزارم و چون اولاشه هیچ شرطی ندارم ❤❤
- ۱.۸k
- ۰۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط