Ourlifeagain

#Our_life_again
#ᏢᎪᎡͲ_⁵⁰

خیالم راحت شد.....
من دیگه.....
نیاز نبود نگران باشم.....
+خداروشکر
دوباره شروع کردم به تمرین......
حالم خوب بود.....
خیلی خوب....
اما یه چیزی ناراحتم میکرد.....
بعد اون روز.....
یونجون نمیومد دیدنم....
بهم زنگ نمیزد.....
تکست هم نمیداد....
دروغه بگم نگران شدم......
من میخواستم باهاش قرار بزارم....معلومه که می‌خواستم.....
ولی.....
شاید نباید میشد.....
از این چیزاست که نباید بشه، و نمیشه!
دیدگاه ها (۰)

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵¹چقدر عجیبم.....من.....کسی بودم که مبخ...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵²الان باید چیکار کنم؟لعنت بهم....الان ...

سلام دوستانچطورینننننمیگما من میخوام براتون پارت بزارم ولی ن...

شبتون بخیردوستان حمایتا کمههههههههو یه چیز بدتر اینه که بدلی...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_284رفتیم توی حیاط، ماش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط