لحظهای جام لبت را بهلبانم بسپار

لحظه‌ای جامِ لبَت را به‌لبانَم بِسپار
یا، بیا و قَدَمی بَر "دلِ" تنگم بِگذار
"مـانیِ" نقش‌گرِ نازِ هزاران "لیـلی"
"عاشقانه" غزلی بر گُلِ مویَم بِنگار
دیدگاه ها (۸)

در کُدامیـن "کوچه‌ی مهتـاب" تنـها مانده‌ام!؟بی‌تــکاپو ... د...

می‌خوام، روو شونه‌ی سَحَر "خوابایِ" رنگی ببینماز شاخه‌ی سبزِ...

بی‌تو شاید: باز "چشمی" تَر کنمیا؛ کـه شـعرِ "مولوی" از بَـر ...

"تو" شدی "میوه‌ی" ممنوعِ بهشتکه دلم نقش "تو" بر دیده سرشت"تو...

صید و دام و صیاد

چای دم كن با محبت ميهمانت ميشوممن همان قند دو پهلوی لبانت مي...

زندگی باید کردگاه با یک گل سرخگاه با یک دل تنگگاه با سوسوی ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط