زلیخا

زلیخا ....
جان یوسفت راستش را بگو ...!!
به خدایت چه گفتی کا اینچنین پا در میانی کرد؟؟؟؟
دیدگاه ها (۱)

ترسم از ان است... که آنقدر پیر شوم که دندانی برای روی جگر گذ...

نه !چشمانم شور نبوداگر که آخر کارمان ندامت شد ، دست هایم بی ...

چرا همیشه مادران بگویند شیرم حلالت نمیکنم؟من هم عشقم را حلال...

غمگینم...!!همانند پسری که عشقش به او میگوید داداش...

زلیخا ، جان یوسفت راستش بگو به خدا چه گفتی کــہ اینطور پادرم...

دست ها چاک شد از عشق و ندانست کسیآنچه یوسف به دلِ زار زلیخا ...

پاییز جان راستش را بگو چه کسی ترکت کرده ك انقدر دلگی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط