ویو جیمین
ویو جیمین
رفته بودم ملاقات ات داخل عمارت کوک
+سلام جیمین چه خبرا
_سلام (سرد)
+چیشده
_اومدم ات و ببینم کجاست اتاقشه؟
+ نه داره حیاط و جارو میکنه
_مگه دکتر نگفته بود پنج روز استراحت کنههه (عصبی)
+ولش کن بابا امروز بریم بیرون خوش گذرونی؟
_نه.من میرم ملاقات ات و بعدش میرم
+و..ولی
_فعلا
ویو کوک
از دستم ناراحت بود... از دلش در میارم
ویو جیمین
رفتم حیاط دیدم ات افتاده رو زمین و سعی داره بشینه رو ویلچر دویدم سمتش کمکش کردم
ویو ات
ارباب گفته بود گرد و خاک ببینه قبرمو میکنه برا همون سعی کردم پاشم تا بالرو تمیز کنم ولی افتادم و سعی کردم بلند شم ولی نشد حس کردم از زمین بلند شدم و نشستم رو ویلچر برگشتم اون جیمین بود با همون لبخند همیشگیش تا وضعیتمو دید لبخندش محو شد
جیمین :خدا لعنتت کنه جئون
ات :م..ممنونم
جیمین: خوبی ؟
ات: ا..آره
جیمین کارت چیع؟
ات :ظرفارو بشورم،حیاط و جارو کنم،عمارت و تمیز کنم ،ستون هارو دستمال بکشم و پله هارو ،اتاق ارباب و تمیز کنم و لباساشو بشورم
جیمین :اووو چه خبره مجبوری؟
ات :ارباب گفته باید انجام بدم وگرنه شکنجه م میکنه تا ظهر وقت دارم
جیمین :بغض میکنه ولی به طوری که معلوم نشه ولی ات میفهمه
ات: ج..جیمین ناراحت نباش عیبی ندارد انجام میدم..
جیمین: لعنتی.. اینکارارو سه تا خدمتکار نمیتونه تا عصر تموم کنه اون وقت تو با این پات تنهایی تا ظهر؟(عصبی و بغض)
رفته بودم ملاقات ات داخل عمارت کوک
+سلام جیمین چه خبرا
_سلام (سرد)
+چیشده
_اومدم ات و ببینم کجاست اتاقشه؟
+ نه داره حیاط و جارو میکنه
_مگه دکتر نگفته بود پنج روز استراحت کنههه (عصبی)
+ولش کن بابا امروز بریم بیرون خوش گذرونی؟
_نه.من میرم ملاقات ات و بعدش میرم
+و..ولی
_فعلا
ویو کوک
از دستم ناراحت بود... از دلش در میارم
ویو جیمین
رفتم حیاط دیدم ات افتاده رو زمین و سعی داره بشینه رو ویلچر دویدم سمتش کمکش کردم
ویو ات
ارباب گفته بود گرد و خاک ببینه قبرمو میکنه برا همون سعی کردم پاشم تا بالرو تمیز کنم ولی افتادم و سعی کردم بلند شم ولی نشد حس کردم از زمین بلند شدم و نشستم رو ویلچر برگشتم اون جیمین بود با همون لبخند همیشگیش تا وضعیتمو دید لبخندش محو شد
جیمین :خدا لعنتت کنه جئون
ات :م..ممنونم
جیمین: خوبی ؟
ات: ا..آره
جیمین کارت چیع؟
ات :ظرفارو بشورم،حیاط و جارو کنم،عمارت و تمیز کنم ،ستون هارو دستمال بکشم و پله هارو ،اتاق ارباب و تمیز کنم و لباساشو بشورم
جیمین :اووو چه خبره مجبوری؟
ات :ارباب گفته باید انجام بدم وگرنه شکنجه م میکنه تا ظهر وقت دارم
جیمین :بغض میکنه ولی به طوری که معلوم نشه ولی ات میفهمه
ات: ج..جیمین ناراحت نباش عیبی ندارد انجام میدم..
جیمین: لعنتی.. اینکارارو سه تا خدمتکار نمیتونه تا عصر تموم کنه اون وقت تو با این پات تنهایی تا ظهر؟(عصبی و بغض)
- ۸.۱k
- ۱۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط