فراموشی

فراموشی
مث اینکه اون یکی از بدترین رقیبای جیمین بود که برای بدست آوردن جایگاهش هرکاری می‌کرد.
با دقت به حرفاشون گوش میدادم اونا میخاستن مارو از این عمارت بیرون کنن که خودشون بیان جای ما ولی ب نظر من کسی مثل جیمین که حتی بالاتر از هالیه هیچوقت همچین اجازه بهش نمیده.
با شنیدن صدای گلوله فکرام از هم پاشیدو و دوباره نگاهمو به پنجره دادم که با جنازه هالی روبه رو شدم.
باورم نمیشد همینقدر راحت بود؟!
پس چرا تا الان این کارو نکرده بود؟!
با این فکرا سرمو پایین انداختمو مشغول بودم که صدای داد و بیداد اومد و دوباره چشمامو روی هم فشار دادمو به پنجره نگاه کردم.
ولی مث اینکه ایندفعه داخل عمارت بودن.
آروم سمت در رفتمو ولی با یادآوری اینکه جیمین از پشت درو قفل کرده سمت تخت رفتمو روش نشستم.
شاید چون تا الان از این چیزا زیاد دیدم برام عادیه چون مثل قبل ترس زیادی نداشتم.
با باز شدن در اتاق نگاهمو بهش دادم که دیدم.....
ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۰)

کمعلم من با دیدن بچه ها که انگار برنامه ریخته بودن تا از این...

Trust!

معلم من

فراموشی

جیمین فیک زندگی پارت ۸۱#

#Gentlemans_husband#Season_two#part_231تکونی نخورد،دوباره هل...

ویو جونگکوک: عروس مافیاپارت :۷وقتی ردشو برام زدن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط