زندگی رویاییپارت
زندگی رویایی:پارت ۴۴
ویو ا.ت:
-منم دوست دارم
بهش لبخند زدم ته و ایدا هم آمدن
÷ا.ت خانم به خاطر شما اوپای عزیزم سرم داد زد
تعجب کردم به کوک نگاه کردم که ریلکس بود دستمو گرف و گف
-خواهر گلم زیادی شر میگه بهش توجه نکن همش از رو نگرانی من بود
بهش لبخند زدم و سرمو تکون دادم
ویو بعد پاساژ:
خیلی خرید کرده بودیم منو و کوک آمدیم داخل اتاق پریدم رو تخت کوک هم بعد چند مین آمد رو تخت
+کوک
-هوم
+کوکی جونم
-بله
+کوک تعطیلات کریسمس میخوام برم پیش مامانت دوس دارم منو ببینه
-هوم....چییی
+همینی که شنیدی اخبار رو یه بار میگن کوکی جونم
-چرا یهویی میخوای ببینیش .
+میخوام ازش تشکر کنم
کوک سوالی نگام کرد ادامه دادم
+میخوام از مامان گلت تشکر کنم که تو رو آفرید کوکی جونم میخوام بابت زحمتی که برات کشید تشکر کنم درد زیادی کش...
کوک زد زیر خنده و گفت
-یه دقه نفس بگیر دخترم ...
منم خندید ادامه داد
-شیطون کوچولوم شیطنتش گل کرده مطمئنم مامانم به انتخابم شک نداره
+میدونی من میترسم ترس دارم ... اینکه مامانت ازم خوشش نیاد
-مامانم چرا از عروس ایندش خوشش نیاد
+(خجالت) کوک...فعلا نه هنو زوده .
-حتی اگه مال یکی دیگه که عمرن هم نمیشی تو مال منی مال جئون جونگکوک تا آخر میمونی فهمیدی
تا آمدم جواب بدم آمد نزدیکم و لبامو بوسید محکم مک میزد روم خیمه زد دستمو پشت گردنش گذاشتم و همکاری میکردم باهاش بعد چند مین جدا شدیم ازهم... خمار نگام میکرد
+کوک نه شک میکنن امروز پارتی داریم بعد لطفا
-نوچ..یه کاری کن بخواب
از شونه هاش گرفتمش و جاهامو رو عوض کردم ایندفعه من روش خیمه زده بودم تیشرت تنش بود تیشرتش رو در آوردم رو د......یکش نشستم و سرم رو قفسه سینش گذاشتم
+اگه از اردو برگشتم جبران میکنم تو فقط یه روز صب کن
شروع کرد به نوازش کردن موهام
-بیا امشب بعد مهمونی برگردیم داداشت انگار نگرانته
+چرا اونکه خبر داره
-نمیدونم امروز موقعی که رفتی دنبال ایدا زنگ زد
+واسه همین سرد رفتار میکرد
-اوهم
فلش بک ویو کوک:
ا.ت رفت دنبال ایدا جیمین زنگ زد
(علامت جیمین ~)
-بله جیمین شی
~جونگکوک ِکی برمیگردین
-فردا ظهر
~نمیتونید امشب برگردید
-چیزی شده
~نه نه فقط برگردید امشب هرجور شده
-اوک بزار ببینم چی میشه
~ببین اینجوری حرف نزن امشب مجبورید بیایید فهمیدی
تا آمدم جواب بدم گوشی رو قطع کرد
ویو ا.ت:
-منم دوست دارم
بهش لبخند زدم ته و ایدا هم آمدن
÷ا.ت خانم به خاطر شما اوپای عزیزم سرم داد زد
تعجب کردم به کوک نگاه کردم که ریلکس بود دستمو گرف و گف
-خواهر گلم زیادی شر میگه بهش توجه نکن همش از رو نگرانی من بود
بهش لبخند زدم و سرمو تکون دادم
ویو بعد پاساژ:
خیلی خرید کرده بودیم منو و کوک آمدیم داخل اتاق پریدم رو تخت کوک هم بعد چند مین آمد رو تخت
+کوک
-هوم
+کوکی جونم
-بله
+کوک تعطیلات کریسمس میخوام برم پیش مامانت دوس دارم منو ببینه
-هوم....چییی
+همینی که شنیدی اخبار رو یه بار میگن کوکی جونم
-چرا یهویی میخوای ببینیش .
+میخوام ازش تشکر کنم
کوک سوالی نگام کرد ادامه دادم
+میخوام از مامان گلت تشکر کنم که تو رو آفرید کوکی جونم میخوام بابت زحمتی که برات کشید تشکر کنم درد زیادی کش...
کوک زد زیر خنده و گفت
-یه دقه نفس بگیر دخترم ...
منم خندید ادامه داد
-شیطون کوچولوم شیطنتش گل کرده مطمئنم مامانم به انتخابم شک نداره
+میدونی من میترسم ترس دارم ... اینکه مامانت ازم خوشش نیاد
-مامانم چرا از عروس ایندش خوشش نیاد
+(خجالت) کوک...فعلا نه هنو زوده .
-حتی اگه مال یکی دیگه که عمرن هم نمیشی تو مال منی مال جئون جونگکوک تا آخر میمونی فهمیدی
تا آمدم جواب بدم آمد نزدیکم و لبامو بوسید محکم مک میزد روم خیمه زد دستمو پشت گردنش گذاشتم و همکاری میکردم باهاش بعد چند مین جدا شدیم ازهم... خمار نگام میکرد
+کوک نه شک میکنن امروز پارتی داریم بعد لطفا
-نوچ..یه کاری کن بخواب
از شونه هاش گرفتمش و جاهامو رو عوض کردم ایندفعه من روش خیمه زده بودم تیشرت تنش بود تیشرتش رو در آوردم رو د......یکش نشستم و سرم رو قفسه سینش گذاشتم
+اگه از اردو برگشتم جبران میکنم تو فقط یه روز صب کن
شروع کرد به نوازش کردن موهام
-بیا امشب بعد مهمونی برگردیم داداشت انگار نگرانته
+چرا اونکه خبر داره
-نمیدونم امروز موقعی که رفتی دنبال ایدا زنگ زد
+واسه همین سرد رفتار میکرد
-اوهم
فلش بک ویو کوک:
ا.ت رفت دنبال ایدا جیمین زنگ زد
(علامت جیمین ~)
-بله جیمین شی
~جونگکوک ِکی برمیگردین
-فردا ظهر
~نمیتونید امشب برگردید
-چیزی شده
~نه نه فقط برگردید امشب هرجور شده
-اوک بزار ببینم چی میشه
~ببین اینجوری حرف نزن امشب مجبورید بیایید فهمیدی
تا آمدم جواب بدم گوشی رو قطع کرد
- ۷.۲k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط