اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۴۳
(ویو نابی)
رفتم پایین دیدم که هیونگ سو با جونگ کوک نشستن رفتم پیششون
هیونگ سو با دیدنم خندید گفت
هیونگ سو : نابی....دوستت خیلی آدم خوبیه
رفتم بغل هیونگ سو نشستم که هیونگ سو دستش دور گردنم حلقه کرد
نابی: دقیقا جونگ کوک خیلی مهربون و خوبه... ولی یکی از خصلت های تورو
داره .....دختر بازی
هیونگ سو زد زیر خنده جونگ کوک که حسابی عصبی شده بود
جونگ کوک: قبلاً اینجوری بودم
نابی: پس دخترا دیشب چی می گفتن
جونگ کوک که داد می زد که الان دلش می خواد خفم کنه
جونگ کوک: فقط در حد صحبت بود نه بیشتر
نابی: تو راست میگی
خیلی عصبی شد دیگه هیونگ سو با خنده گفت
هیونگ سو: داداش اشکال نداره آدم غفلت می کنه.....منم اینجوری بودم
ولی دیگه نیستم آخه این کوچولو خیلی کراش تر از اونا دختراست
می دونم هیونگ سو داشت شوخی می کرد
نابی: نمی ترسی که دوست دخترت بفهمه با من لاس زدی ولت کنه
جونگ کوک از حرف هیونگ سو عصبی بود ولی چرا ؟
هیونگ سو: مهم نیست....مهم تر از تو که نیست دوست کوچولو من
نابی: پسره رو مخ من کوچولو نیستم
هیونگ سو خواست چیزی بگه که جونگ کوک بلند شد اومد دستام گرفت
از بغل هیونگ سو آوردم بیرون و
جونگ کوک: ما دیگه بریم
هیونگ سو: اوکی بای....میبینمت کوچولو
خواستم جواب هیونگ سو بدم که یهو جونگ کوک با خداحافظی سرسری
دستم گرفت به سمت بیرون رفتیم در ماشین باز کرد به داخل ماشین هدایتم
کرد و خودش هم سوار شد از کاراش تعجب کنم
نابی: چرا یهو عصبی میشی
با داد گفت
جونگ کوک: شاید بخاطر اینه که دوست ندارم تو رو با بقیه شریک بشم
این چی میگه
نابی: جونگ کوک حالت خوبه چت شده
جونگ کوک: دختر کور دوست دارم
دیوونه شده
نابی: میشه آروم باش.....یکم با آرامش حرف بزن
جونگ کوک: ......................
پارت ۴۳
(ویو نابی)
رفتم پایین دیدم که هیونگ سو با جونگ کوک نشستن رفتم پیششون
هیونگ سو با دیدنم خندید گفت
هیونگ سو : نابی....دوستت خیلی آدم خوبیه
رفتم بغل هیونگ سو نشستم که هیونگ سو دستش دور گردنم حلقه کرد
نابی: دقیقا جونگ کوک خیلی مهربون و خوبه... ولی یکی از خصلت های تورو
داره .....دختر بازی
هیونگ سو زد زیر خنده جونگ کوک که حسابی عصبی شده بود
جونگ کوک: قبلاً اینجوری بودم
نابی: پس دخترا دیشب چی می گفتن
جونگ کوک که داد می زد که الان دلش می خواد خفم کنه
جونگ کوک: فقط در حد صحبت بود نه بیشتر
نابی: تو راست میگی
خیلی عصبی شد دیگه هیونگ سو با خنده گفت
هیونگ سو: داداش اشکال نداره آدم غفلت می کنه.....منم اینجوری بودم
ولی دیگه نیستم آخه این کوچولو خیلی کراش تر از اونا دختراست
می دونم هیونگ سو داشت شوخی می کرد
نابی: نمی ترسی که دوست دخترت بفهمه با من لاس زدی ولت کنه
جونگ کوک از حرف هیونگ سو عصبی بود ولی چرا ؟
هیونگ سو: مهم نیست....مهم تر از تو که نیست دوست کوچولو من
نابی: پسره رو مخ من کوچولو نیستم
هیونگ سو خواست چیزی بگه که جونگ کوک بلند شد اومد دستام گرفت
از بغل هیونگ سو آوردم بیرون و
جونگ کوک: ما دیگه بریم
هیونگ سو: اوکی بای....میبینمت کوچولو
خواستم جواب هیونگ سو بدم که یهو جونگ کوک با خداحافظی سرسری
دستم گرفت به سمت بیرون رفتیم در ماشین باز کرد به داخل ماشین هدایتم
کرد و خودش هم سوار شد از کاراش تعجب کنم
نابی: چرا یهو عصبی میشی
با داد گفت
جونگ کوک: شاید بخاطر اینه که دوست ندارم تو رو با بقیه شریک بشم
این چی میگه
نابی: جونگ کوک حالت خوبه چت شده
جونگ کوک: دختر کور دوست دارم
دیوونه شده
نابی: میشه آروم باش.....یکم با آرامش حرف بزن
جونگ کوک: ......................
- ۱۱.۱k
- ۲۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط