روزی روزگاری دختری به نام لیلی بود که در یک خانه کوچک و ز

روزی روزگاری دختری به نام لیلی بود که در یک خانه کوچک و زیبا با والدین مهربانش زندگی می‌کرد. لیلی دختری شاد، مهربان و پر از انرژی بود. زندگی برای او مثل یک نقاشی رنگارنگ بود که همیشه پر از لحظات شاد و خوشحال بود.

یکی از ویژگی‌های خاص لیلی این بود که او احساساتش را از طریق نقاشی به دیگران نشان می‌داد. وقتی خوشحال بود، روی کاغذهای سفید رنگ‌ها را می‌ریخت و تصاویر زیبا می‌کشید. وقتی غمگین بود، به همین شیوه نقاشی می‌کرد و رنگ‌ها را تاریک‌تر می‌کرد تا احساساتش را بیان کند. نقاشی برای لیلی راهی بود که می‌توانست در آن، لحظات درونی‌اش را با دنیا به اشتراک بگذارد.

اما زمانی که لیلی کمی بزرگ‌تر شد، احساس کرد که نقاشی دیگر نمی‌تواند همه‌ی احساساتش را به درستی بیان کند. او احساس کرد که باید چیزی بیشتر از نقاشی وجود داشته باشد تا احساساتش را بهتر منتقل کند. یک روز، در حین گفت‌وگو با پدر و مادرش، لیلی به پدرش گفت: «من فکر می‌کنم بهتر است که احساساتم را با صحبت کردن بیان کنم، نه با نقاشی.»

پدر لیلی که مردی مهربان و دانا بود، با دقت به حرف‌های او گوش داد و سپس به او گفت: «لیلی عزیزم، درست است که صحبت کردن می‌تواند روش خوبی برای بیان احساسات باشد، اما هر کسی راه خاص خود را دارد. تو همیشه از نقاشی برای بیان خودت استفاده کرده‌ای و این راهی است که با آن راحتی. اگر احساس می‌کنی که نقاشی به تو کمک می‌کند تا احساساتت را بیان کنی، باید ادامه دهی. شاید در آینده راه‌های دیگری هم پیدا کنی، اما همیشه باید به خودت اعتماد کنی.»

لیلی که کمی فکر کرد، به یاد تمام نقاشی‌هایی افتاد که از دلش بیرون آمده بودند. او به خود گفت: «اگر نقاشی مرا شاد می‌کند و به من کمک می‌کند تا احساساتم را به دیگران نشان دهم، پس باید این کار را ادامه دهم.»

در همان لحظه، او تصمیم گرفت که به ندای دلش گوش دهد و گفت: «من از دلم پیروی می‌کنم.»

لیلی دوباره قلمو را برداشت و شروع به نقاشی کرد، با رنگ‌هایی که نشان‌دهنده شادی، غم، امید و آرزوهایش بودند. او هر روز نقاشی‌های جدیدی می‌کشید و در هر کدام از آن‌ها یک قطعه از دنیای درونی‌اش را به نمایش می‌گذاشت.

لیلی هیچ‌گاه از دنباله‌روی از قلبش دست نکشید و با این انتخاب خود، به یادگار گذاشت که همیشه باید به صدای درونیمان گوش دهیم و از آن پیروی کنیم، حتی اگر دنیا از ما بخواهد که روش‌های دیگری را امتحان کنیم.
دیدگاه ها (۱)

هانا و دیانا....

داستان آیدل حسود و زشت

داستان...

داستان... زن رقاص...

این پیام برای کسی که قرار نیست هیچ وقت ببینتش

🎨 هنر، زبانی‌ست برای گفت‌وگو با بخش‌های پنهان وجودمان.وقتی و...

--دوپارتی هیونلیکس -- پارت اول – در دل شب‌های نرمهیونجین به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط