عین حسی که

عین حسی که.
تابستونه؛ همه جا آفتاب
خورشید وسط آسمونه.
پاهاتو رو شنای ساحل می‌زاری
اروم روی شنای داغ قدم میزنی و میری توی آب دریا.
آب دریا تورو باخودش می‌بره دوره دور
آب گرمه. خیلی گرم
و به تنت یه حس قشنگ میده
همه چی گرم و پرحرارته.
یهو همه سرو صداهای دورت نافهموم میشه و فقط صدای اب میاد.
بعد دیگه هیچی دست تو نیست
آب غرق خودش کردتت
میری زیر اب و دیگه حتی نمیخوای دست و پاهاتو تکون هم بدی
نفس کشیدن سخته ولی راضی‌عی
عین گریه کردن زیر دریا
عین مردن توی اب دریا
عین رهایی که همراهشه؛ همراهه مردن و دریا
دیدگاه ها (۱)

راستش آدم خسته میشه، خیلی خسته. خسته تر از اونکه کلمه خسته ب...

My angel (part12)به همراه کریس وارد اپارتمان شدی و بعد از پی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط