تو را اما در زمستان می خواستم

#تــو را اما در #زمستان می خواستم
تا #سردی دستانم را
با دستهایت
در میان بگذارم

#رضا_جمالی_حاجیانی
دیدگاه ها (۲۵)

❤ ️بعضی صداها را ♥ ️باید در آغوش گرفت ❤ ️مثل یک #دوستت_دارم ...

#دلم خلوتی ساده می خواهد...چند خطی شعر فروغبا دو فنجان قهوه ...

#زمستون امسال با همه ی زمستونا فرق دارهآخه میدونی #تو دیگه ن...

ای کاش ..می توانستم بگویمکه با #من چه می کنیتو #جانی در جانم...

گوش کن؛صدایِ خِش خِش برگ ها راصدای پایِ جویبار را در میان در...

سردی رنج بودسوزاند استخوانمان راو من چه غریب سوختمبه سان هیز...

محتاجم …به خدایی که دستانش ، داستان عشق استنامش ، تعبیر یک ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط