Wild rose cabaret
• Wild rose cabaret •
#part222
#paniz
نیکا با صدای بچگونه حرف زد
نیکا : مگه میخواییم کجا بریم مامانی
که دلا ذوق کرد که قند تو دلم آب شد
_خب حالا بیا بغلم بریم حموم گلم
نیکا دلا رو داد دستم و رفتم حموم
چند ساعتی طول کشید تا دلا رو حموم کنم اما این چند ساعت
به قدری شیرین بود که دلم نمیخواست تموم بشه
لباس دلا رو پوشندم چون تو بغلم بود با دستای کوچولوش پنجره رو نشون میداد
_آخ قربونت برم دلت هوای بیرون رو کرده
با دو انگشت لپش بین دو انگشت ام فشردم با هم پایین رفتیم و سمت باغ رفتیم
_توام که دم به دقیقه دلت هوای اینجا رو میکنه خانم کوچولو
ذوق کرد که مردم براش و چمن ها نشستم دلا تو بغلم بود
گربه ی سفید که تازه اینجا کمین کرده بود و بابا برده بود دکتر سمت دلا اومد
کف پای دلا رو لیس میزد که دلا غشغش میخندید
دستی به سر گربه کشیدم که بیشتر خودش رو لوس کرد
صدای پا اومد که سر بلند کردم رضا بود که سمت ما میومد
_کارت تموم شد ؟
رضا : آره بابا ، شما اينجا چیکار میکنین
اشاره ای به دلا کردم که خودش متوجه ی همه چیز شد
نشست کنارم و دلا تو بغلش گرفت و گربه اومد بغلم و جای دلا رو گرفت
رضا : میخوای بریم خونه رو سر بزنیم
نگاهی بهش کردم که پشیمون شدم ، دلا اینجا و خیلی دوست داشت
_به نظرت درسته بریم
رضا: چرا نباشه
_آخه دلا اینجا رو بیشتر دوست داره شاید بهتر کنار هم زندگی کنیم
رضا : اگه خانم کوچولوی ما اینجا رو دوست داره اینجا میمونیم مگه نه بابایی
لبخندی زدم وه رضا دلا رو چمن نشوند که گربه از بغلم بیرون اومد و بغل دلا رفت
دلا چون قلقلک اش میومد میخندید و نگاه به رضا میکرد
_ببین خودشو چطوری لوس میکنه بر شوهر من ،اگه منم یکم اینجوری خودم رو لوس میکردم الان بچه ی هفتمی بغلم بود
رضا خنده ای کرد
رضا: وای پانیذ نگاهش کن صورتش قرمز شد از خنده
لبخندی زدم که تا غروب تو حیاط بودیم وقتی هوا تاریک شد رفتیم تو
البته جیغ و داد های دلا که چرا اومدیم خونه .....
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part222
#paniz
نیکا با صدای بچگونه حرف زد
نیکا : مگه میخواییم کجا بریم مامانی
که دلا ذوق کرد که قند تو دلم آب شد
_خب حالا بیا بغلم بریم حموم گلم
نیکا دلا رو داد دستم و رفتم حموم
چند ساعتی طول کشید تا دلا رو حموم کنم اما این چند ساعت
به قدری شیرین بود که دلم نمیخواست تموم بشه
لباس دلا رو پوشندم چون تو بغلم بود با دستای کوچولوش پنجره رو نشون میداد
_آخ قربونت برم دلت هوای بیرون رو کرده
با دو انگشت لپش بین دو انگشت ام فشردم با هم پایین رفتیم و سمت باغ رفتیم
_توام که دم به دقیقه دلت هوای اینجا رو میکنه خانم کوچولو
ذوق کرد که مردم براش و چمن ها نشستم دلا تو بغلم بود
گربه ی سفید که تازه اینجا کمین کرده بود و بابا برده بود دکتر سمت دلا اومد
کف پای دلا رو لیس میزد که دلا غشغش میخندید
دستی به سر گربه کشیدم که بیشتر خودش رو لوس کرد
صدای پا اومد که سر بلند کردم رضا بود که سمت ما میومد
_کارت تموم شد ؟
رضا : آره بابا ، شما اينجا چیکار میکنین
اشاره ای به دلا کردم که خودش متوجه ی همه چیز شد
نشست کنارم و دلا تو بغلش گرفت و گربه اومد بغلم و جای دلا رو گرفت
رضا : میخوای بریم خونه رو سر بزنیم
نگاهی بهش کردم که پشیمون شدم ، دلا اینجا و خیلی دوست داشت
_به نظرت درسته بریم
رضا: چرا نباشه
_آخه دلا اینجا رو بیشتر دوست داره شاید بهتر کنار هم زندگی کنیم
رضا : اگه خانم کوچولوی ما اینجا رو دوست داره اینجا میمونیم مگه نه بابایی
لبخندی زدم وه رضا دلا رو چمن نشوند که گربه از بغلم بیرون اومد و بغل دلا رفت
دلا چون قلقلک اش میومد میخندید و نگاه به رضا میکرد
_ببین خودشو چطوری لوس میکنه بر شوهر من ،اگه منم یکم اینجوری خودم رو لوس میکردم الان بچه ی هفتمی بغلم بود
رضا خنده ای کرد
رضا: وای پانیذ نگاهش کن صورتش قرمز شد از خنده
لبخندی زدم که تا غروب تو حیاط بودیم وقتی هوا تاریک شد رفتیم تو
البته جیغ و داد های دلا که چرا اومدیم خونه .....
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
- ۳.۲k
- ۰۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط