او می نوشت آغوش تو پایان تنهایی است

او می نوشت : آغوش تو پایان تنهایی است
تغییر می دادم : که از تو خسته ام دیگر
او می نوشت : اینجا هوا شرجی است غم دارد
تغییر می دادم : هوا خوب است در بندر
او می نوشت : ای کاش امشب پیش هم بودیم
تغییر می دادم : که از این عاشقی بگذر ...
باید ببخشی نامه هایت را که می خواندم
در جوی می انداختم با چشمهایی تر...
دیدگاه ها (۱)

ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﯼ ﺧﻴﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﮐﻮﻳﺮﯼ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ.ﺗﻨﻬﺎ...

ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ!ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ،ﻣﻲ...

اگر واقعاً دلی تنگتان باشدهمان صبحِ اولِ وقتهمان سر ظهر🍃 هما...

وقتی کسی رو واقعا دوست داشته باشی...فاصله،سن،قد و وزن فقط وف...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_212(چند مین بعد)لـ.. بام...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط