نامش ابوتراب بود

نامش ابوتراب بود.
ابوتراب، پدرِ خاک
به مصراع‌ِ طلبه نظر کرد.
طلبه هم از خاک بود.
شعر اما به آسمان رفت ،
آفتابش سر زبان‌ها افتاد و در قلب‌ها نشست.
با همین گوشه چشم!
#تاخدا
دیدگاه ها (۱)

در طریق مرد بودن...همچو کوه درد باش،،،،یا نزن حرفی ز مردی،،،...

می‌گفت:باید به این ‌بلوغ برسیمکه نباید دیده شویم آنکس که بای...

دلم‌هواے ..شلمچہ ڪردہ سرزمین‌عشقسنگرهاےنور..لالہ‌هاےخونینـ:(...

_به سنگر تکیه زده بودم و به خاک‌ها پا می‌کشیدم. حاجی اجازه ن...

برادرای هایتانی پارت ۴

عشق آمد و زبان دلم ، آه و ناله شدبا چشمهای مِی زده ات هم پیا...

black flower(p,250)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط