فرشته ی نجات

«فرشته ی نجات »

(پارت ۴ )

جونگ کوک : ن ..... نه اتفاقا زیادی خوب شدی.

ا.ت : مرسی *لبخند *

ا.ت : خب حالا چجوری باید بریم.باید چی کار کنم ؟

جونگ کوک : تو نمیخواد کاری کنی فقط چشمات رو ببند و دستت رو بده به من .

ا.ت : باشه .

چشمام رو بستم و دستم رو گزاشتم توی دستش که احساس کردم یک دقیقه باد داره میوزه و یه حس عجیبی دارم چشمام رو باز کردم توی یه جنگل بودیم.

ا.ت : جونگ کوک
جونگ کوک : میتونی کوک صدام کنی .

ا.ت : ..  خب باشه کوک ما الان کجاییم ؟

کوک : توی جنگل پری ها

ا.ت : 😐ها؟

کوک : بیا بریم هوا تاریک شه بدبخت میشیم هااا .

ا.ت : اهوم باشه بریم .

بعد از یکمی پیاده روی رسیدیم به یه خونه ی خیلی قشنگ ولی زیاد بزرگ نبود .
( عکس خونه اسلاید ۲)

کوک : چیه انتظار داشتی مثل این کتاب های عاشقانه یا مثل این فیلم و سریال ها به عمارت برسیم؟ * باخند*

ا.ت : ها ها بامزه .

کوک : بیا بریم تو یکمی استراحت کن بعد بریم که با اینجا آشنات کنم .

ا.ت : اوکی * با لبخند *

کوک ویو :

وای خودااا این چرا انقدر کیوتهههههه . خب خب بسه .
واقعا دلم خواب میخواست برای همین میخواستم برم سمت اتاقم که ا.ت گفت .

ا.ت : خب من کجا باید برم ؟
کوک : اها . بیا دنبالم .

ا.ت ویو :

اتاقم رو بهم نشون داد . واقعا باحال و خفن کیوت بود . دوستش داشتم .

ا.ت : چه خوشگلهههههه

کوک : مبارکه .

بعد هم رفت و در رو پشت سرش بست .
واقعا دیگه منم متوجه ی خستگیش شده بودم، برای همین چیزی نگفتم .

رفتم خودم رو روی تخت پرت کردم و به چیزایی که در اینده جلوی روم قرار خواهد داشت فکر میکردم .

ایا اینکه به اینجا اومدم برام بده یا خوبه ؟

_____________________________

خب خب اینم از این پارتتتتت.

میشه حتما نظراتتون رو راجب این فیکه بنویسیددد.

😂😂
دیدگاه ها (۰)

نگاهاشون :)

«فرشته ی نجات» (پارت ۵)ا.ت ویو : روی تخت خودم رو پرت کردم و ...

فرشته ی نجات من » پارت ۳رفتیم و روی یکی از صندلی ها نشستیم ....

ادیت خودمه برای اولین بار در تاریخ از ادیت خودم خوشم اومد😂😂

قلب یخیپارت ۸ببینید چه ادمین خوبیم براتون توی یک روز دوتا پا...

مدرسه اوکی داpart48ا/ت: الو سلام... : سلام ا/ت خوبی گوشی رو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط