همیشه منتظر بودم چیزی بشود

همیشه منتظر بودم چیزی بشود
اتفاق کوچکی بیافتد....
مثلا سرما بخورم....؛یا دستم را ببرم
بعد...
با آب و تاب برای تو تعریف کنم... 

وقتی نگران می شوی
عاشق تر می شوم....
دیدگاه ها (۱۰)

اتاق تاریک... یک فنجان قهوه تلخ... صدای دردناک آهنگ تمام بود...

ما دخملا اصلا پشت سرمونو نگاه نمیکنیم! چون اصلا طاقت دیدن کش...

دلم عجیب شور میزند!!! نکند این شب ها کسی تو را دعا...

از پــشیــمـانــی لـــَحظـه ای دَوام نمـی آوری... اَگــر بـ...

⏤͟͟͞͞▣ Between ashes and light ⏤͟͟͞͞▣part ۶دقایقی بعد، بقی...

کاش می‌شدذره‌ای از قلبِ مهربان تو رازنجیر کنم و به گردنم بیا...

بهرام:خدایا…من پیشِ همه از تو تعریف کرده بودم.بهت دل بسته بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط