اینجا به دل سپردن من گیر داده اند

اینجا به دل سپردن من گیر داده اند
مشتی اجل به بردن من گیر داده اند

اینجا همیشه آب تکان می خورد از آب
اما به آب خوردن من گیر داده اند

مانند شمع در غم تو آب می شوم
مردم به فرم مردن من گیر داده اند

چشم انتظار دست تو اصلا نمی شوم
وقتی به شال گردن من گیر داده اند

در شهر، حس و حال برادر کشی پُر است
گرگان به جامه ی تن من گیر داده اند

دامن زدم به خون که بدست آورم تو را
این دست ها به دامن من گیر داده اند

گر پا دهد برای تو سر نیز می دهم
اینجا به دل سپردن من گیر داده اند


#فرامرز_عرب_عامری
دیدگاه ها (۱۸)

نگو که نمی دانی مدتهاست مرده ام !!همینکه دلم بند " تو " است ...

...

بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقطزندگی لبخند معنا دار می ...

هنوز آنقدر عاشقیکه حتی وقتی به من فکر می کنیشعرهایتبوی مرا م...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط