part

part 240
ری: اوم دازش درموردش پرسیدم گفت چیزی از اون شب یادش نمیاد
لیلی: بهت دورغ گفته
ری: یعنی چی نکنه تو از ماجرا خبر داری؟
لیلی اوم
ری: پس چرا حرفی بهم نگفتید
لیلی: اگه میفهمیدی کی پشت قضیست مثل ادم باهاش برخورد میکردی
ری: معلومه که نه
لیلی: همین دلیلم بود
ری: یعنی میگه بخواطر این که ازش محافظت کنی این کارو کردی
لیلی: منظورم این نبود.... اون خشمی که شب تو چشمای جنیور دیدمو اون ریکشن تو تو بیمارستان صد در صد اونو زنده نمیزاشتین و اینجوری هر دوتون تو دردسر میفتادین
ری: خب چرا الان داری میگی
لیلی: چون الان کارش تمومه
ری: چیکار کردی؟
لیلی: مفصل
ری: خب بگو اون شب چه اتفاقی افتاده
لیلی: چند ماه قبل که خونه کاترین اینا خیلی مست کردت بود رو یادت میاد؟
ری: خب
لیلی: روز بعدش که اومد تصمیم گرفته بود رل بزنه همون روزم بر حسب اتفاق کیارا براش پیشنهاد داشت
ری: کیارا کیه
لیلی: یه دختر سال بالایی که تو دانشگاه معروفه که دو نفرو باهم جور میکنه یا کِیس پیشناهاد میده اماره همه دانشگاه هم دستشه
ری: خب
لیلی: شروع کردن قرار گذاشتن باهم بعد یکی دو ماه سوزی بهش حس داشتو خواست بهش اعتراف کنه اون شب باهم قرار گذاشته بودیم که بعد خاموشی ابجو بخوریم ولی سوزی قبل از این که بخوریم گیر افتادو مسئول مجبورش کرد که کل باغ رو تمیز کنه همون شبم اون پسره با هم اتاقی هاش گیر افتادن بعدش نمیدونم چی شده که سوزی فهمیده پسره فقط بخواطر بدنو پولش باهاش در ارتباط بوده
ری: اسم پسره چیه
لیلی: رابرت داونی
ری: تو چیکار کردی
لیلی: کاری که میخواست با سوزی بکنه...... راستی فردا ساعت یازده بیا دادگاه
ری: برای چی
لیلی: برای سوزی کادو دارم
ری: چی تو سرته
لیلی: میفهمی
جسیکا: درمورد چی انقد دارین صحبت میکنین
لیلی: داریم یع تاریخ خوب برای حاملگیت انتخاب میکنیم
جسیکا: هنوز زوده برای حاملگیم میخوام خوب از زندگی دونفرمون لذت ببرم...... نظرت چیه ری
ری: طابع دستوریم مِدمی(خانوم.به فرانسوی)
لیلی: یادتون نره اینجا سینگل نشسته
جسیکا: سوری بیب
لیلی: به بزرگی خودم میبخشم
ری: عاح چه لطف بزرگی