Part

Part ¹¹²
ا.ت ویو:
به خودم اومدم
ا.ت:خیلی وقت نیست
تهیونگ سرش رو تکون داد و از روی تخت بلند شد..سمت حمام رفت و در رو پشت سرش بست..از صدای اب فهمیدم که داره دوش میگیره..همونجا نشسته بودم و به پنجره خیره شده بودم..نگاهم به بیرون فکرم سمت حرفهای دیروز تهیونگ..نمیدونستم دلیل این همه بدبیاری چیه..سرم رو به دستم تکیه دادم..ارنجم روی میز بود..باز هم غرق در افکارم شدم و متوجه حضور تهیونگ کنارم نشدم..با صدای تهیونگ درست کنارم به خودم اومدم..نگاهمو از منظره پشت پنجره گرفتم و به تهیونگ دادم..موهای خیسش توی صورتش ریخته شده بودن..فقط یه جاگر مشکی رنگ پوشیده بود و بالا تنه اش لخت بود
تهیونگ:حالت خوبه؟
بنظرت با حرف های دیشبی که بهم گفتی حالم خوبه
ا.ت:اره..فکر کنم خوبم
تهیونگ همچنان اونجا ایستاده بود و نگاهم میکرد..نگاهمو از چشماش گرفتم..چشم هایی که دیروز سرد سرد بودن و الان هم نمیتونم چیزی از چشماش بخونم..تهیونگ بی صدا ازم دور شد و سمت کلوزت روم رفت..نفسمو با درد بیرون دادم و از جام بلند شدم..سمت پالتوی مشکی رنگم رفتم که روی دسته مبل گذاشته بودمش رفتم..پالتو رو بین دستانم گرفتم و با نوک انگشتانم پالتو را لمس میکردم..نرم و ضخیم..با صدای قدم ها سرم رو سمت صدا برگردوندم..تهیونگ بود..با استایلی کاملا تیره..بدون هیچ حرفی سمت در رفتم..چمیدون رو یکی از خدمه ها داخل ماشین میزاشت و لازم نبود چمدونم رو پایین ببرم..در رو باز کردم قبل از اینکه از در خارج بشم با صدای تهیونگ متوقف شدم
تهیونگ:صبر کن
سمتش چرخیدم و منتظر نگاهش کردم..با قدم های بلندش خودش رو بهم رسوند و روبروم ایستاد..
تهیونگ:باهم میریم پایین
سرم رو تکون دادم و از در خارج شدم..تهیونگ پشت سرم بود..دستهای گرمشو روی کمرم احساس کردم..باز هم قلبم لرزید..با همدیگه از پله های عمارت پایین رفتیم اخرای پله چشم چرخوندم و کل عمارت رو نگاه کردم..بعد از گذر کردن از پله ها سمت سالن غذا خوری رفتیم..در باز شد و وارد شدیم..همه سر میز بودن و فقط جای من و تهیونگ خالی بود..پشت میز نشستیم و شروع کردیم به خوردن صبحانه..

بعد از خداحافظی از اقای کیم سوار ماشین شدم..حال خوبی نداشتم..پالتوم رو روی پاهام انداختم..نگاهمو به بیرون دادم..مثل همیشه تهیونگ با جیمین درحال حرف زدن بود..کاشکی همه چیز رو زودتر بهم میگفت..سرم رو به شیشه ماشین تکیه دادم و تمام اتفاق هایی که برام افتاده بود رو مرور کردم..پیشنهادی از طرف من که نمیدونستم همش از قبل برنامه ریزی شده بوده..اگر اون پیشنهاد رو نمیدادم چه اتفاقی می افتاد؟..پس به خاطر همین بود که تهیونگ زود درخواستمو قبول کرد..من یه فرصت بودم براش..دوباره گریه کردم..برای این حس بدی که درون سینم بود..برای این قلبی که درد میکرد..

ادامه دارد
دیدگاه ها (۸۶)

Part ¹¹³ا.ت ویو:برای این قلبی که درد میکرد..اشک هام از چشمام...

Part ¹¹⁴ا.ت ویو:بعد از گذشت سه ساعت به خونه رسیدیم..در بزرگ ...

Part ¹¹¹ا.ت ویو:چشمامو بسته بودم و فکر میکردم تا خوابم ببره....

بنظرتون اخر داستان(پشنهاد من) شاد تموم میشه یا غمگین؟ دوست د...

هرزه ی حکومتی پارت ۵ بیدار شدم...تو اتاق بودم رفتم سمت در دس...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط