نظرات شما را با اشتیاقی مضاعف خواهم خواند 😁
مادر و خانمهای محل، به اشتباه فکر میکردند که فرزندآوریِ زیاد و شیردهیِ طولانی، علتِ خراب شدن و وارفتنِ اندامشان بوده است و همواره خود را با مژگان مقایسه میکردند. وقتی مژگان، پارمیس را به دنیا آورد، خانمها ذوق کردند، نه به خاطرِ قدمِ نورسیده، بیشتر به این دلیل که پارمیس میتوانست شیرهی مژگان را بمکد و چروکاش بکند! برای همین، تقریبا هر روز دورِ سینهی مژگان را چک میکردند که ببینند تحلیل رفته است یا نه! اما نه تنها از مژگان چیزی کم نمیشد که اضافه هم میشد! البته به قول مَشقاسم: «دروغ چرا! تا قبر چهار انگشت فاصله است!» من که به چشمِ خودم ندیدم، این مادر بود که هر شب با خودش واگویه میکرد و برای اندامِ از دست رفته سرشکِ غم میبارید. راستاش من خیلی دلم به حال مادر میسوخت اما میدانستم که اندامِ رفته بازنمیگردد، برای همین دعا میکردم که: خداجان کاری بکن مژگان چروک شود و یک اسکناس بیست تومانی هم نذرِ امامزاده یعقوب کردم که از بالای کوه، محله را نظاره میکرد. اما گویا امامزاده در مسائل ناموسی دخالت نمیکرد چون مژگان اصلا تکان نمیخورد. همین باعث شد که اقدس شایعه بکند که مژگان به بچهاش شیرخشک میدهد. اما مژگان واقعا شیرخشک نمیداد. او هوشمندانه دریافته بود که این بچهداری و شیردهی نیست که اندام را شل میکند و وامیبرد، بلکه آویزان شدنِ یک وزنهی پنج- شش کیلویی به مدت دو سال است که پدرِ اندام را درمیآورد! از اینرو بود که مژگان، شیرش را در شیشه میکرد و به دست پارمیس میداد. در مقابل خانمهای محل، بچه را با یک دست میگرفتند و با دست دیگر رویشان را میپوشاندند؛ بچه فقط با چنگ زدن و آویزان شدن میتوانست خود را نگاه دارد و البته این وزنه مدام هم رشد میکرد و سالها همانجا بود و گاه تا به دوازده کیلو هم میرسید و از شیر نمیگرفتند! مژگان همچنین، تاثیرِ مخربِ جاذبهی زمین را در طولانی مدت بر اندامهای بدن به درستی دریافته بود. او بلافاصله پس از اینکه شیشه را پر میکرد، سینه را غلاف میکرد و تا وعدهی بعدی با سینهبند مهر و موماش مینمود
- ۱۳۱.۲k
- ۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط