Part

Part ⁷²
ا.ت ویو:
جیمین:تهیونگ لطفا حواست باشه نمیخوام بلایی سرتون بیاد
تهیونگ:حواسم هست
جیمین از کنار تهیونگ رد شد و جلوی هممون ایستاد
جیمین:این شروع عملیات جدیده..چیز هایی که بهت گفتم رو مو به مو انجام میدید و شما دو نفر
به تهیونگ و جونگ کوک اشاره کرد و ادامه حرفش رو گفت
جیمین:حواستون به ا.ت باشه
جونگ نگاهی بهم انداخت و لبخندی بهم زد
کوک:حواسمو بهش هست
تهیونگ هم باشه ای گفت
جیمین:جونگ کوک تو با من بیا
جونگ کوک از کنار من و تهیونگ رد شد و همراه جیمین سمت عمارت بزرگی که اون اخر قرار داشت رفتن
تهیونگ سرش رو سمتم چرخوند
تهیونگ:از کنارم تکون نمیخوری
ا.ت:باشه
تهیونگ دستشو از توی جیبش در اورد و به پشتم رسوند و کمرم رو گرفت..با اینکه اولین بار نبود که دستشو روی کمرم احساس میکردم اما بد جور قلبم رو به تپش انداخت..با دستش منو نزدیک خودش کرد
تهیونگ:خیلی خب بیا بریم
مسافت تقریبا زیادی رو باید میرفتیم و برای اینکه جو بینمون یکم تغییر کنه گفتم
ا.ت:چرا جیمین انقدر روی محافظت از من تاکید داره..
نگاهش کردم و منتظر بودم چیزی بگه..نیم نگاهی بهم انداخت و بعد از کمی سکوت گفت
تهیونگ:هنوز زوده که بخوایی درموردش بدونی..اگه از این مهمونی به سلامت بیرون رفتیم جیمین همه چیز رو میگه
با حرفش قدم هام اروم شدن و در نهایت ایست کردم..تهیونگ اخمی کرد و گفت
تهیونگ:چی شده..
نگاهمو ازش گرفتم و به زمین دوختم
ا.ت:یعنی میخوایی بگی ما اومدیم اینجا که بمیریم؟
تهیونگ اون فاصله کمی که بینمون بود رو بست و درست جلوم قرار گرفت..دستشو اورد بالا و با انگشت اشاره و شستش چونمو گرفت و سمت خوش کشید..نگاهمو از زمین جدا کرد و به نگاه خودش متصل کرد..
تهیونگ:تا وقتی پیش منی جات امنه..خانم کیم
با حرفش کمی دلشوره ای که داشتم کاهش یافت و اروم تر شدم..تهیونگ گوشه لبش کش اومد و دستشو از زیر چونم برداشتم..همون دستشو روی کمرم گذاشت و مجبورم کرد که حرکت کنم..به در ورودی عمارت رسیدیم..در بزرگ و چوبی بود..در بزرگ باز شد و با جمعیت زیادی روبرو شدم..تهیونگ حلقه دستشو کمی تنگ تر کرد و باهم سمت ورودی رفتیم..با وارد شدن به اون جمعیت همه‌ی نگاه ها روی ما ثابت موند..هیچ موقع دلم نمیخواست مرکز توجه باشم و الان واقعا حس بدی بهم دست داده بود..با کنار رفتن مردم زنی شیک پوش از بین اونها رد شد و سمت ما اومد..زنی میان سال اما زیبا بود و فکر کنم مادر یا همون نا مادری تهیونگ باشه..با قرار گرفتنش درست جلومون به خودم اومد
مادر:سلام خیلی خوش اومدین
لبخندی بهم زد و متقابل لبخندی کمرنگ بهش زدم تهیونگ فقط سرش رو تکون داد و گفت
تهیونگ:پدرم کجاست
مادر تهیونگ پوزخندی زد و گفت
مادر:جای همیشگی

ادامه دارد🍷
دیدگاه ها (۰)

part ⁷³ا.ت ویو:مادر:جای همیشگیتهیونگ بدون هیچ حرفی منو همراه...

part ⁷⁴ا.ت ویو:مادر:دخترم همراهم بیانگاهی به اقای کیم و نگاه...

Part ⁷¹ا.ت ویو:جیمین سرش رو انداخت پایین و دستی به دماغش کشی...

Part ⁷⁰ا.ت ویو:فردای اون روز درحال اماده شدن برای مهمونی بود...

🕸🎀𝑻𝒘𝒊𝒏𝒔 رمان مدرسه ای(دوقلو ها) ★ 𝒑: ⁷ا/ت: مز..ا..حم(مکث) [ج...

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

"سرنوشت "p,34...کانر : ( مست ) ... ا/تت ‌.... میدونستی شیفته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط