جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۴۰
ویو ا.ت : با کوک و الکس داشتیم میرفتیم طبقه بالا که یهو الکس داد زد و با عصبانیت گفت ...
الکس : ببینم شما که کنار هم نمیخوابید ... میخوابید ؟
ا.ت : خو داداش ما قراره با هم ازدواج کنیم اشکالی نداره که
کوک : آره الکس ... داداش سخت نگیر بی ا.ت خوابم نمیبره
الکس : دوتاتونم خفه شید ببینم ا.ت تو برو تو اتاقی که برا من آماده کردن بخواب منم با این گوزو میخوابم
ا.ت : گوزو خودتی من کنار شوهرم میخوابممممممم ( جیغ )
کوک : آره اگه یه درصد بشه بیای پیشم باشی عمرا رات بدم
الکس : ا.ت همین که گفتم ( تقریبا داد )
( داداش با غیرتمون کرمش گرفته میخواد اذیتشون کنه باور کنین مشکلی نداره 🤣🎀 )
پ ا.ت : اینجا چخبره ؟
الکس : این دوتا تا محرم نشدن حق ندارن با هم بخوابن
ا.ت : بابا تو یه چیزی بهش بگو من میخوام کنار کوک باشممممممم ... کوک تو یه چیزی بگو
کوک : ا.ت راست میگه خب چه اشکالی داره
الکس : وقتی مسگم اشکال داره یعنی اشکال داره
پ ا.ت : الکس بزار راحت باشن تو چیکارشون داری آخه ؟
الکس : من رو خواهرم حساسم فقط
ا.ت : خو نباشششش من میخوام پیش کوک بخوابممم
پ ا.ت : الکس پسرم ولشون کن بزار راحت باشن چیکارشون داری آخه
الکس : هوففف باشه بابا باشه ( دم گوش کوک یه حرفی میزنه و میره ) دارم برات جئون وایسا ( برا آذیت کردن کوک اینجوری میگه )
ا.ت : ایوللللل مرسی بابای خوشتیپم ( بلباش رو بغل کرد و بوسید )
پ ا.ت : خب حالا لوس نشو
کوک : ممنون پدر جان با اجازه
پ ا.ت : خواهش پسرم خب ا.ت خانم تو هم برو پیش شوهرت بخواب فردا باید حتما برید بازار خریداااااا
ا.ت و کوک : باشه چشم
ویو ا.ت : با کوک رفتیم تو اتاق مشترکمون و تو بغل هم خوابیدیم ... بغلش یه آرامشی داشت که توسیف کردنش سخت بود من با کوک کامل بودن ... نمیدونم اگه یه روز نباشه من میتونم ... یعنی میتونم بدون اون هم کامل باشم یا نه ؟ ....
ویو نویسنده : یعنی کوک و ا.ت همیشه کنار هم میموندن ؟ این رابطه جدایی خواهد داشت یا نه ؟ .... ا.ت و کوک نمیدونستن این عشق باعث جدایی طولانیی میشه شاید نباید همدیگر رو میدیدن ....
ادامه دارد ...
لایک ؟ کامنت ؟🎀
# پارت ۴۰
ویو ا.ت : با کوک و الکس داشتیم میرفتیم طبقه بالا که یهو الکس داد زد و با عصبانیت گفت ...
الکس : ببینم شما که کنار هم نمیخوابید ... میخوابید ؟
ا.ت : خو داداش ما قراره با هم ازدواج کنیم اشکالی نداره که
کوک : آره الکس ... داداش سخت نگیر بی ا.ت خوابم نمیبره
الکس : دوتاتونم خفه شید ببینم ا.ت تو برو تو اتاقی که برا من آماده کردن بخواب منم با این گوزو میخوابم
ا.ت : گوزو خودتی من کنار شوهرم میخوابممممممم ( جیغ )
کوک : آره اگه یه درصد بشه بیای پیشم باشی عمرا رات بدم
الکس : ا.ت همین که گفتم ( تقریبا داد )
( داداش با غیرتمون کرمش گرفته میخواد اذیتشون کنه باور کنین مشکلی نداره 🤣🎀 )
پ ا.ت : اینجا چخبره ؟
الکس : این دوتا تا محرم نشدن حق ندارن با هم بخوابن
ا.ت : بابا تو یه چیزی بهش بگو من میخوام کنار کوک باشممممممم ... کوک تو یه چیزی بگو
کوک : ا.ت راست میگه خب چه اشکالی داره
الکس : وقتی مسگم اشکال داره یعنی اشکال داره
پ ا.ت : الکس بزار راحت باشن تو چیکارشون داری آخه ؟
الکس : من رو خواهرم حساسم فقط
ا.ت : خو نباشششش من میخوام پیش کوک بخوابممم
پ ا.ت : الکس پسرم ولشون کن بزار راحت باشن چیکارشون داری آخه
الکس : هوففف باشه بابا باشه ( دم گوش کوک یه حرفی میزنه و میره ) دارم برات جئون وایسا ( برا آذیت کردن کوک اینجوری میگه )
ا.ت : ایوللللل مرسی بابای خوشتیپم ( بلباش رو بغل کرد و بوسید )
پ ا.ت : خب حالا لوس نشو
کوک : ممنون پدر جان با اجازه
پ ا.ت : خواهش پسرم خب ا.ت خانم تو هم برو پیش شوهرت بخواب فردا باید حتما برید بازار خریداااااا
ا.ت و کوک : باشه چشم
ویو ا.ت : با کوک رفتیم تو اتاق مشترکمون و تو بغل هم خوابیدیم ... بغلش یه آرامشی داشت که توسیف کردنش سخت بود من با کوک کامل بودن ... نمیدونم اگه یه روز نباشه من میتونم ... یعنی میتونم بدون اون هم کامل باشم یا نه ؟ ....
ویو نویسنده : یعنی کوک و ا.ت همیشه کنار هم میموندن ؟ این رابطه جدایی خواهد داشت یا نه ؟ .... ا.ت و کوک نمیدونستن این عشق باعث جدایی طولانیی میشه شاید نباید همدیگر رو میدیدن ....
ادامه دارد ...
لایک ؟ کامنت ؟🎀
- ۵.۲k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط