قصه ی دیده ی تر را به که باید گفتنناله ی شام و سحر ...

قصه ی دیده ی تر را به که باید گفتن؟ناله ی شام و سحر رابه که باید گفتن؟ سالها رفت و غم از سینه ی من پا نکشید این غم دیر گذر را به که باید گفتن؟از تو پنهان چه کنم؟دیدگان پدرم در دم مرگ-نگهی داشت که میسوخت مرا-نگهش غمزده بود-مات و ماتم زده بود .غصه ی مرگ پدر را به که باید گفتن ؟پدرم رفت و دل آشفته ی مادر بودم عاقبت مادر افسرده هم از دستم رفت وای آن لحظه ی درد غم این داغ بزرگ جگرم را خون کرد شرح این خون جگر را به که باید گفتن ؟آن زمانی که تورا با فرزند میرسد وقت وداع میروی در سفر دور و دراز و به دنبال تو تنها پسرت بی صدا میگرید قصه اشک پسررا به که باید گفتن ؟تلخی و رنج سفر را به که باید گفتن؟ داغ ها بسیارست دردها سرشارست وقت تنها شدنت که همه از غم تو بی خبرند و به سردابه ی تنهایی خویش هق و هق می گریی دمبدم می سوزی اوج این اشک و شرر را به که باید گفتن ؟ رنج این دیده ی تررا به که باید گفتن؟ به من ای همدم همدرد بگو این همه درد بشر رابه که باید گفتن؟سینه ام می سوزد وهمه بی خبرند تو بگو این خبر را به که باید گفتن؟به که باید گفتن؟
دیدگاه ها (۲۱)

ﺗﻌﻬﺪ ﺩﺍﺷﺘﻦﻋﻤﯿﻖﺗﺮﯾﻦ ﺣس ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ...ﺍﯾﻦﮐﻪ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﺳﻬﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻋﺎ...

ماه بالای سر آبادی است اهل آبادی در خواب . روی این مهتابی خش...

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب شاید تو می خواهی مرا در کو...

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری استکه این شگفت ترین نوع خویش...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

من راوی گذشته های دورم....جهان رنگ عوض کرده و پنجره ها باز ش...

در دست فراموشی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط