داشتم دعا می خواندم که صدایم کردساعت شب بود شب وداع

داشتم دعا می خواندم که صدایم کرد.ساعت 2 شب بود شب وداع... با لحن مهربانانه‌ای از من خواست نگاهی به تلفن همراهش بیاندازم می گفت کلافه اش کرده این تکنولوژی امروزی و زیاد از تنظیماتش سر درنمی آورد. همزمان که گوشی را زیرو رو می کردم پرسیدم : "حاج آقا چطور خادم حرم شدید؟" لبخندی زدو بعد از آنکه اسم و رسم من و دوستانم را پرسید داستان خادم شدنش را برایمان تعریف کرد. بعد از آنکه به گفته ی خودش ملکه عذابش (تلفن همراه) را آنطور که می خواست تنظیم کردم تشکر کرد و رفت...سر می چرخاندم و مردمی را که درحال رفت و آمد در حرم بودند نگاه می کردم که همان خادم را دیدم، اینبار لباس منزل به تن با چهره ایی خندان به سمت ما می آمد...همینکه رسید تسبیحی را به سمتم گرفت و گفت برای شما دخترم،به رسم تشکر...از تمام تسبیح های متبرکه #کعبه فقط همین مانده بود(می گفت هرساله از طرف مکه و عتبات #تسبیح متبرک شده برا حرم می آورند) اما برای دوستانت تسبیح متبرک عتبات آوردم... حالا این تسبیح عزیزترین خاطره‌ی من است از اولین سفر #مشهدم اولین حضورم در حرم "حضرت عشق" و آن خادم عزیز.ان شاالله هرجا که هست خدایش سلامت دارد...
دیدگاه ها (۲)

امروز خیلی جمعــ

﷽ 📣📣📣📣📣⚫️گلایه ی بسیار سنگین سیدالشهدا علیه السلام از زائران...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط